معنی خشب - فرهنگ فارسی عمید
معنی خشب
خشب
چوب، قسمت سفت و سخت زیر پوست درخت که در صنعت و ساختن اشیای چوبی به کار می رود
تصویر خشب
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با خشب
خشب
خشب
رجل قشب خشب، یعنی مرد بی خیر. خشب از اتباع قشب است. (از منتهی الارب) (از تاج العروس) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
خشب
خشب
جَمعِ واژۀ خَشَب. رجوع به خشب شود: و اذا رایتهم تعجبک اجسامهم و ان یقولوا تسمع لقولهم کانهم خشب مسنده یحسبون کل صیحهعلیهم هم العدو فاحذرهم قاتلهم اﷲ انی یُؤْفَکون. (قرآن 4/63) ، جَمعِ واژۀ خشیب. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
خشب
خشب
وادیی است بر یکشبه راه از مدینۀ منوره. این نقطه را ذوخشب نیز می گویند. (از منتهی الارب) وادیی است بر یمامه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
خشب
خشب
ج ِخَشَب. (از منتهی الارب) (از تاج العروس). رجوع به خَشَب شود، جَمعِ واژۀ اَخشَب و خَشباء. (منتهی الارب) (از تاج العروس). رجوع به اخشب و خشباء شود
لغت نامه دهخدا
خشب
خشب
عیش ناخوش آیندۀ ناپسند. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) ، دراز درشت اندام برهنه استخوان در کمال سختی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
خشب
خشب
شتران و گوسفندان لاغر. (منتهی الارب). منه: مال خشب
لغت نامه دهخدا
خشب
خشب
چوب درشت. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). ج، خُشُب، خُشبان، خُشب: در دل قیصر بیم و فزع افتاده بود تا بیارند به غزنی سر او بر خشبی. منوچهری (دیوان چ دبیرسیاقی چ 163). مایه و تخم همه خیرت یکسر راستی است راستی قیمت پدید آرد خشب را بر خشب. ناصرخسرو (دیوان چ تقوی ص 37)
لغت نامه دهخدا
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.