جدول جو
جدول جو

معنی غرم - جستجوی لغت در جدول جو

غرم
تاوان
تصویری از غرم
تصویر غرم
فرهنگ لغت هوشیار
غرم
((غُ))
میش کوهی، قوچ جنگی
تصویری از غرم
تصویر غرم
فرهنگ فارسی معین
غرم
تاوان، هرچه ادا کردنش لازم باشد، وام، قرض
تصویری از غرم
تصویر غرم
فرهنگ فارسی معین
غرم
میش کوهی، قوچ کوهی، برای مثال سواران ایران به سان پلنگ / به هامون کجا غرمش آید به چنگ (فردوسی - ۷/۱۳۵)
تصویری از غرم
تصویر غرم
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غرمب
تصویر غرمب
غرنب، غرنبیدن، آواز مهیب و ترسناک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غرمج
تصویر غرمج
سیاه دانه، گیاهی خودرو با برگ های بنفش و دانه های ریز سیاه که مصرف دارویی و خوراکی دارد، کرنج، سیاه تخمه، کبودان، بوغنج، سنیز، سیسارون، شونیز، سنز
خوراکی که با آرد ارزن و گوشت یا روغن بپزند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غرما
تصویر غرما
غریم ها، مدیون ها، وام دارها، بدهکارها، جمع واژۀ غریم
غرما کردن: تقسیم کردن اموال بدهکار ورشکسته به وسیلۀ طلبکاران میان خود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غرمه
تصویر غرمه
قرمه بنگرید به قرمه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غرمچ
تصویر غرمچ
سیاه دانه
فرهنگ لغت هوشیار
آواز افتادن چیزی سنگین در آب، آواز تصادم سنگ یا چیزی سنگین با جسمی، آواز انفجار گلوله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غرما
تصویر غرما
جمع غریم وامدار بدهکاران، طلبکاران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غرمج
تصویر غرمج
((غَ مَ))
ارزن پخته به چربی یا به گوشت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غرمان
تصویر غرمان
خشمناک، خشمگین، غمگین، برای مثال دشمن خویش را بری فرمان / هرزمان دوست را کنی غرمان (نصیر ادیب - لغتنامه - غرمان)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غرمانوش
تصویر غرمانوش
ترخان، ترخون
عاقرقرحا، گیاهی شبیه بابونه، با برگ های ریز و شاخه های نازک که مصرف دارویی دارد، اککرا، اکرکره، آکرکره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غرم تک
تصویر غرم تک
آنکه مانند میش کوهی بدود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غرمیدن
تصویر غرمیدن
خشمناک شدن، دشنام دادن، غریدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غرمنده
تصویر غرمنده
خشمگین، عصبانی، خشمناک، برآشفته، غضبناک، غضب، غضب آلود، ارغند، ارغنده، شرزه، دژ آلود، ژیان، خشمن، خشمگن، آرغده، آلغده، ساخط، غراشیده، غضبان، غضوب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غرما کردن
تصویر غرما کردن
تقسیم کردن اموال بدهکار ورشکسته به وسیلۀ طلبکاران میان خود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غرمیدن
تصویر غرمیدن
خشمناک و کینه ور شدن، ستیزه نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غرمول
تصویر غرمول
نره ستبر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غرمود
تصویر غرمود
غذا و خوراک اسب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غرموت
تصویر غرموت
غذا و خوراک اسب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غرمنده
تصویر غرمنده
قهرآلود و خشمناک
فرهنگ لغت هوشیار
آواز در گلو پیچیدن، آوازی مهیب دادن غریدن، فریاد و غوغا کردن، غرغر کردن غرولند کردن ژکیدن
فرهنگ لغت هوشیار
غرنبیدن غرنبش، بانگ و فریاد، بانگ و خروش بتشنیع چنانکه بهری بیرون و بهری اندورن گلو بود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غرمباغرمب
تصویر غرمباغرمب
آواز طبل و دهل: غرمباغرمب هفت شبانه روز جشن گرفتند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غرماکردن
تصویر غرماکردن
تقسیم کردن طلبکاران مال مدیون ورشکسته ای را بنسبت طلب بین خود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غرماسنگ
تصویر غرماسنگ
نان تنک بروغن بریان کرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غرماء کردن
تصویر غرماء کردن
پخش کردن میان وامخواهان
فرهنگ لغت هوشیار
قرضدار، وام دار، جمع غریم، وامخواهان جمع غریم وامدار بدهکاران، طلبکاران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غرم تک
تصویر غرم تک
آنکه مانند میش کوهی بدود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غرموت
تصویر غرموت
((غُ))
غرمود. قرموت، غذا و خوراک اسب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غرما کردن
تصویر غرما کردن
((غُ رَ. کَ دَ))
تقسیم کردن طلبکاران مال بدهکار ور شکسته ای را به نسبت طلب بین خود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غرماسنگ
تصویر غرماسنگ
نوعی نان روغنی نازک، برای مثال گر من به مثل سنگم با تو غرما سنگم / ور زان که تو چون آبی با خسته دلم ناری (ابوشکور - شاعران بی دیوان - ۹۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غرض
تصویر غرض
چشم داشت
فرهنگ واژه فارسی سره