جدول جو
جدول جو

معنی غرمان

غرمان
خشمناک، خشمگین، غمگین، برای مثال دشمن خویش را بری فرمان / هرزمان دوست را کنی غرمان (نصیر ادیب - لغتنامه - غرمان)
تصویری از غرمان
تصویر غرمان
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با غرمان

غرمان

غرمان
نعت فاعلی از غَرمیدن. خشمناک و قهرآلود و غمگین. (برهان قاطع). مصحف غژمان. (حواشی برهان چ معین). غضبناک و خشمگین، و همچنین غرمنده و غرمیده. (فرهنگ رشیدی) (آنندراج) (انجمن آرا) :
دشمن خویش را بری فرمان
هر زمان دوست را کنی غرمان.
نصیر ادیب (از فرهنگ رشیدی) (از آنندراج) (از انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا

آرمان

آرمان
هدف، قابل جستجو، آرزو، خواهش، امید، آرزو، از شخصیتهای شاهنامه، نام سردار خسروپرویز پادشاه ساسانی
آرمان
فرهنگ نامهای ایرانی

رغمان

رغمان
از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از سرداران ایرانی در زمان هرمز پادشاه ساسانی
رغمان
فرهنگ نامهای ایرانی