- غرق
- فرو رفتن در آب، غوطه ور شدن، خفه شدن در آب، انباشته، آغشته، محصور مثلاً زن غرق در طلا و جواهر بود،
ویژگی کسی که کاملاً به چیزی یا کسی توجه دارد مثلاً غرق مطالعه بودم،
کنایه از ویژگی کسی که کاملاً تحت تاثیر قرار گرفته است مثلاً غرق شادی
غرق شدن: فرو رفتن کسی یا حیوانی در آب به صورتی که آب از سر بگذرد و خفگی دست دهد، فرو رفتن چیزی در آب مثلاً کشتی غرق شد
غرق عرق: کنایه از خجالت زده
غرق کردن: فرو بردن کسی یا حیوانی در آب به صورتی که آب از سر بگذرد و دچار خفگی شود، فرو بردن چیزی در آب
معنی غرق - جستجوی لغت در جدول جو
- غرق
- در آب فرو رفتن، آب از سر گذشتن
- غرق ((غَ رْ))
- در آب فرو رفتن، خفه شدن، کنایه از محو چیزی شدن، بی نهایت جذب چیزی شدن
- غرق ((غُ رُ))
- جایی که مخصوص اشخاص خاصی باشد و از ورود دیگران به آنجا جلوگیری شود، قرق
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
غرق شده و فرورفته در آب، غریق، برای مثال غرقه ای دید جان او شده گم / سر چون خم نهاده بر سر خم (نظامی۴ - ۶۵۲)
غرقه شدن: فرو رفتن در آب و غرق شدن
غرقه کردن: فرو بردن در آب و غرق کردن
غرقه شدن: فرو رفتن در آب و غرق شدن
غرقه کردن: فرو بردن در آب و غرق کردن
جمع غریق، فرو شدگان غوته خوردگان تکابیدگان جمع غریق. یا ارث غرقی و مهدوم علیهم. غرق شدگان و مهدوم علیهم از همدیگر ارث می برند در صورتی که ایشان (یا یکی از ایشان) مالی داشته و حق توارث داشته باشند و تقدم مرگ هیچ معلوم نگردد. زحمتی که در نگاهداری از آفت سیل محتمل شوند، دخول: نگاهی می توان کردن از غرقی بتر باشد
در تازی نیامده فرو شده فرو رفته غوته تکابیده در آب فرو رفته مغروق. توضیح به معنی غریق در عربی نیامده ولی در فارسی مستعمل است: و این غرقه شدن کشتی ها و خراب شده شهرها
گیاه دیو خار
بارو بنه احمال و اثقال
ترکی: خاک خسبه: چرز از پرندگان
غوته خورده، گوهر نشان، نکرده اندود آسیم اندود غرق کرده شده، بنقره آراسته (لگام زین اسب)
غرق شده
فرو بردن در آب و غرق کردن
فرو رفتن در آب و غرق شدن
قسمت عمیق دریا و مانند آن، گرداب، برای مثال کجایی ای که تعنّت کنی و طعنه زنی / تو بر کناری و ما اوفتاده در غرقاب (سعدی۲ - ۳۱۹) ، کنایه از جای هلاک، غرق شده، کنایه از کاملاً مشغول و گرفتار
فرو رفتن کسی یا حیوانی در آب به صورتی که آب از سر بگذرد و خفگی دست دهد، فرو رفتن چیزی در آب مثلاً کشتی غرق شد
فرو بردن کسی یا حیوانی در آب به صورتی که آب از سر بگذرد و دچار خفگی شود، فرو بردن چیزی در آب
جای غرق شدن غرقه گاه
غرق شدن
غرق شدن
غرق کردن
جای غرق شدن غرقه گاه
در آب فرو بردن غرق کردن
در آب فرو رفتن غرق شدن
آنکه بدنش غرق شده غریق
خون آلوده
فرو رفته بخون، خون آلوده
جای غرق شدن غرقه گاه
جای غرق شدن
دیو خاران
غرقاب بنگرید به غرقاب آب عمیق که شخص را عرق کند گودالی که در بعض نقاط دریا یا رود باشد مقابل پایاب
تکاب ترنگ آب ژرف، گرداب آب عمیق که شخص را عرق کند گودالی که در بعض نقاط دریا یا رود باشد مقابل پایاب