جدول جو
جدول جو

معنی غرقی

غرقی((غَ))
زحمتی که در نگاهداری خرمن از آفت سیل متحمل شوند، در اصطلاح لوطیان، دخول
تصویری از غرقی
تصویر غرقی
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با غرقی

غرقی

غرقی
جمع غریق، فرو شدگان غوته خوردگان تکابیدگان جمع غریق. یا ارث غرقی و مهدوم علیهم. غرق شدگان و مهدوم علیهم از همدیگر ارث می برند در صورتی که ایشان (یا یکی از ایشان) مالی داشته و حق توارث داشته باشند و تقدم مرگ هیچ معلوم نگردد. زحمتی که در نگاهداری از آفت سیل محتمل شوند، دخول: نگاهی می توان کردن از غرقی بتر باشد
فرهنگ لغت هوشیار

غرقی

غرقی
جَمعِ واژۀ غریق. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به غریق شود: ارث غرقی و مهدوم علیهم، غرق شدگان و مهدوم علیهم از همدیگر ارث میبرند در صورتی که ایشان یا یکی از ایشان مالی داشته و حق توارث داشته باشند و تقدم مرگ هیچیک معلوم نگردد. رجوع به ارث و کتاب شرائع چ 1311 ص 269 شود
لغت نامه دهخدا

غرقی

غرقی
منسوب است به غرق که قریه ای است در سه فرسخی مرو. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا

غرقی

غرقی
مولانا. از جملۀ شعرای سلطان یعقوب خان (معاصر امیر علیشیر نوائی) است و در بحر نظم غرق است، و فضلی غیر از این ندارد، و این مطلع از اوست:
هرگه که پیرهن به بر آن گل بدن گرفت
بوی عبیر و مشک در آن پیرهن گرفت.
(ترجمه مجالس النفائس ص 302)
لغت نامه دهخدا

غرقی

غرقی
زحمتی که در نگاهداری خرمن از آفت سیل متحمل میشوند. (ناظم الاطباء) ، به معنی دخول به اصطلاح لوطیان است، یکی از آن جماعت گوید: نگاهی میتوان کردن که از غرقی بتر باشد. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا