جدول جو
جدول جو

معنی غرقه کردن

غرقه کردن
فرو بردن در آب و غرق کردن
تصویری از غرقه کردن
تصویر غرقه کردن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با غرقه کردن

غرقه کردن

غرقه کردن
غرق کردن. در آب فروبردن. تغریق. اغراق. (منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی) (ترجمان القرآن ذیل اغراق) :
بر آن بادپایان با آفرین
به آب اندرون غرقه کردند زین.
فردوسی.
، فروبردن در آب و خفه کردن:
قوم فرعون همه را در تک دریا راند
آنگهی غرقه کندشان و نگون گرداند.
منوچهری.
وز خلق چون تو غرقه بسی کرده ست
این بحر بیکرانه و بی معبر.
ناصرخسرو.
از بحر غرقه کردن و سوز مخالفت
با هم موافقند به طبع آب و نار تیغ.
مسعودسعد
لغت نامه دهخدا

خرقه کردن

خرقه کردن
دریدن. پاره کردن:
چو نقل کرد روانش مسافر ملکوت
برای عزّش بر عرش خرقه کرد وطا.
خاقانی.
در مشرق آفتاب چنان جامه خرقه کرد
کآواز خرق جامه بمغرب شنیده اند.
خاقانی.
گفت پس از چار مه که چادر من باد
خرقه کند بهر عرس جای جمال است.
خاقانی
لغت نامه دهخدا

ورقه کردن

ورقه کردن
ورقه ورقه ساختن. مورق ساختن. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا

غرق کردن

غرق کردن
فرو بردن کسی یا حیوانی در آب به صورتی که آب از سر بگذرد و دچار خفگی شود، فرو بردن چیزی در آب
غرق کردن
فرهنگ فارسی عمید