- غاژ
خار، (برهان) (جهانگیری) (انجمن آرا)، هر نوع خار (شوک) اعم از خار گل و خار درخت، (برهان)، مردم دهان فراخ، (برهان) (اوبهی) (انجمن آرا) (جهانگیری) :
شمر جرعه ای دان به نزدیک یم
جهان لقمه ای دان بنزدیک غاژ،
شمس فخری،
، کلاغ مانندی خردتر از کلاغ و باریک تر از آن سیاه با پای و منقار مرجانی رنگ یعنی سرخ خوشرنگ، رجوع به غراب و رجوع به زاغ شود، غراب البین، حاتم و رجوع به غاژ کردن شود، (منتهی الارب)، ضوع، ضوع، (منتهی الارب)، غراب الزرع، غراب الزیتون
شمر جرعه ای دان به نزدیک یم
جهان لقمه ای دان بنزدیک غاژ،
شمس فخری،
، کلاغ مانندی خردتر از کلاغ و باریک تر از آن سیاه با پای و منقار مرجانی رنگ یعنی سرخ خوشرنگ، رجوع به غراب و رجوع به زاغ شود، غراب البین، حاتم و رجوع به غاژ کردن شود، (منتهی الارب)، ضوع، ضوع، (منتهی الارب)، غراب الزرع، غراب الزیتون
