جدول جو
جدول جو

معنی عَقَّلَ - جستجوی لغت در جدول جو

عَقَّلَ
منطقی کردن، ذهن
دیکشنری عربی به فارسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

چشم بند کردن، عصب
دیکشنری عربی به فارسی
مسیحی کردن، او غسل تعمید داده شد، تعمید دادن
دیکشنری عربی به فارسی
درس دادن، علم، آموزش دادن، دوباره آموزش دادن، تدریس کردن
دیکشنری عربی به فارسی
آویزان کردن، نظر داد، پرچم زدن
دیکشنری عربی به فارسی
گمراه کردن، او گمراه کرد
دیکشنری عربی به فارسی
برعکس کردن، معکوس
دیکشنری عربی به فارسی
عطر زدن، عطر
دیکشنری عربی به فارسی
قوی کردن، تقویت شده
دیکشنری عربی به فارسی
جبران کردن، جبران کرد
دیکشنری عربی به فارسی
تعریف کردن، سفارشی
دیکشنری عربی به فارسی
در معرض خطر قرار دادن، یک پیشنهاد، به خطر انداختن
دیکشنری عربی به فارسی
تنبیه کردن، او شکنجه کرد، عذاب دادن، شکنجه دادن
دیکشنری عربی به فارسی
تشکیل دادن، ظاهر، شکل دادن
دیکشنری عربی به فارسی
راه اندازی کردن، پر کردن
دیکشنری عربی به فارسی
سرمایه گذاری کردن، مرکز خرید، پول تامین کردن، مالی شدن
دیکشنری عربی به فارسی
عمیق تر کردن، عمق
دیکشنری عربی به فارسی
مشخّص کردن، چشم، تعیین کردن، کالیبره کردن، نامزد کردن
دیکشنری عربی به فارسی
غیرفعّال کردن، او از کار افتاد
دیکشنری عربی به فارسی
رایانه ای کردن، اطراف، حرکت دادن، جا به جا کردن، تبدیل کردن، محلّی سازی کردن
دیکشنری عربی به فارسی
ویرایش کردن، عدالت
دیکشنری عربی به فارسی
به تعویق انداختن، باشه، تعویق انداختن
دیکشنری عربی به فارسی
لکّه انداختن، پاشیدن
دیکشنری عربی به فارسی
حق دادن، او واجد شرایط بود
دیکشنری عربی به فارسی
تعویض کردن، در عوض، رکاب زدن، جایگزین کردن
دیکشنری عربی به فارسی
احترام گذاشتن، ارج نهادن
دیکشنری عربی به فارسی
کاهش دادن، گارد سیاه
دیکشنری عربی به فارسی
طولانی کردن، طول
دیکشنری عربی به فارسی
لوس کردن، متنعّم کردن
دیکشنری عربی به فارسی
تصحیح کردن، او بررسی کرد
دیکشنری عربی به فارسی
زیبا کردن، شتر
دیکشنری عربی به فارسی
عبارت گفتن، از طریق، بیان کردن
دیکشنری عربی به فارسی
عامل بودن، عامل
دیکشنری عربی به فارسی
معادل بودن، منصفانه، نرمال کردن
دیکشنری عربی به فارسی
فهرست کردن، ثبت نام کنید، ریختن، ثبت کردن، ثبت نام کردن
دیکشنری عربی به فارسی