جدول جو
جدول جو

معنی عقز - جستجوی لغت در جدول جو

عقز
(خَف ف)
همدیگر نزدیک رفتن مورچه و مانند آن و با هم نزدیکی آن در رفتار، و فعل آن بکار نرود. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سقز
تصویر سقز
مادۀ صمغی چسبناک که از تنۀ درخت بنه گرفته می شود و از آن اسانسی به دست می آید که از مخلوط آن با موم لاک درست می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عنز
تصویر عنز
بزماده، ماده بز، ماده آهو، آهوبرۀ ماده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عقد
تصویر عقد
جملاتی که با خواندن آن دو نفر زن و شوهر می شوند، صیغۀ ازدواج، مراسمی که در آن این صیغه خوانده می شود، مراسم خواندن صیغۀ نکاح،
عهد و پیمان، قول و قرار، قرار مدار، ایلاف، موعد، بیعت، قرار و مدار مثلاً عقد اخوت
بستن، گره زدن، محکم کردن
کنایه از معضل، مشکل
پیچیدگی
عقد بستن: عهد و پیمان بستن، عقد کردن
عقد کردن: عقد نکاح کردن، صیغۀ زناشویی خواندن، زنی را به عقد ازدواج درآوردن
عقد بیع: در فقه و حقوق اجرای صیغۀ بیع، خواندن صیغۀ شرعی در خرید و فروش
عقد ضمان: در فقه و حقوق برعهده گرفتن بدهی کس دیگر و ضامن او شدن
عقد لازم: در فقه و حقوق عقدی که طرفین معامله حق فسخ آن را ندارند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عقب
تصویر عقب
پشت سر، واقع در پشت سر، دارای فاصلۀ مکانی یا زمانی، دور، چیزی یا کسی که سرعت و رفتار یا مهارتش کمتر از دیگران باشد، فرزند، فرزندزاده، نوادگان، بازماندگان، پاشنۀ پا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عقل
تصویر عقل
قوای ذهنی مغز که اندیشیدن، ادراک حسن و قبح رفتار معنوی انسان و مانند آن را هدایت می کند، خرد، ذهن، اندیشه،
در فلسفه آنچه نخستین بار از ذات حق صادر شده، عقل اول
در علم عروض انداختن لام متحرک از مفاعلتن که تبدیل به مفاعلن شود
بستن و بند کردن، بستن بازو و پای شتر
عقل اول: در فلسفه آنچه نخستین بار از ذات حق صادر شده
عقل ثاقب: عقل نافذ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عقر
تصویر عقر
مجروح ساختن، پی کردن، دست و پای شتر را بریدن، بازداشتن از رفتار، نازا شدن زن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عجز
تصویر عجز
ناتوان شدن، ناتوانی، درماندگی، به ستوه آمدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عقد
تصویر عقد
قلاده، گلوبند، گردن بند
عقد ثریا: در علم نجوم چند ستارۀ درخشان در صورت فلکی ثور که صورت گردن بندی را تشکیل داده، پروین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عقد
تصویر عقد
عقده ها، گره ها، جمع واژۀ عقده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عقب
تصویر عقب
پشت سر، فرزند، زاده، پاشنه پا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عقف
تصویر عقف
روباه، خم دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عقص
تصویر عقص
زفت (بخیل)، بد خوی، گردن شکنبه
فرهنگ لغت هوشیار
بز ماده، هو بره ماده از پرندگان، کرکس ماده از پرندگان، پشته سیاه، آله ماده (آله عقاب)، روی بر گرداندن، بازوبین زدن، بیهوده (باطل)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عوز
تصویر عوز
نایاب و کم شدن
فرهنگ لغت هوشیار
سریانی تازی گشته سوراخ کردن سوارخ کنی، زنش در خنیا، دانه چیده، کوبش، کاوش کاویدن، سنگ نویسی، آوای بشکن، کندش کنده کاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عقل
تصویر عقل
دریافتن و دانستن، نقیص جهل
فرهنگ لغت هوشیار
نازایی سترونی جامه سرخ، گلیم سرخ بند خشکی (بند مفصل)، نازایندگی خاموش گردیدن، نازایی نازایی سترونی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عقی
تصویر عقی
نخست ریست نخستین ریستن کودک، ترایاندن (مسهل خوراندن) نخست ریست
فرهنگ لغت هوشیار
ناکس پست بد خوی تند خوی زمین شکافتن، تند دویدن، آب بیرون آوردن، پنهان کردن
فرهنگ لغت هوشیار
محکم کردن عهد و پیمان، پیمان موکد، عقد بمعنی عهد، پناه بردن به کسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عقر
تصویر عقر
پی کردن، مجروح کردن
فرهنگ لغت هوشیار
لایه ستوهش ناتوانی درماند گی سستی، دسته شمشیر، شمشیر، درد سرین در ستور، مرغ دو برادران، کمبود در پرداخت در شماربایگی (حساب بانکی) ناتوان: مرد، بن دنباله، سرین، سرنه یکی از استخوان های لگن کلانسرینی عیب، حزن اندوه، آن چه از احوال که آشکار کنند یا مخفی دارند. ناتوان شدن به ستوه آمدن، ناتوانی سستی در ماندگی، عدم قدرت در انجام دادن اموریست که به ذات ممکن باشد بنابراین نسبت به امور غیر ممکن عجز صادق نیست، کسری مالیات، مقدار مالیاتی که از مودیان مالیات یک ناحیه برای جبران کمبود مالیاتی که بر عهده مودیان غایب بود وصول می کردند. دنباله چیزی، سرین. یا استخوان عجز. استخوانی است که فرد و متناظر و شبیه بیک هرم مربع القاعده که از جوش خوردن 5 مهره خارجی تشکیل می شود و بین دو استخوان خاصره و زر مهره های کمری و بالای استخوان دنبالچه قرار دارد. این استخوان از بالا به پایین و از جلو به عقب کشیده شده و انتهای فوقانی آن با پنجمین مهره کمر زاویه ای برجسته به طرف جلو تشکیل می دهد که فرجه آن در زن 118 و در مرد 126 درجه است. این زاویه را زاویه خاجی کمری یا دماغه می نامند. استخوان خاجی در جلو مقعر و تقعرش در زن بیش از مرد است. استخوان مذکور با دو استخوان خاصره و استخوان دنبالچه (عصعص) مجموعا لگن خاصره را می سازند، آخرین کلمه مصراع دوم هر بیت شعر جمع اعجاز
فرهنگ لغت هوشیار
واژه پارسی است سغز ازدویی (صمغ) که از پسته خود روی یا بنه به دست آورند و گلوله ای از آن را بخایند و بجوند وینجی (گویش گیلکی) غندرون (گویش اسپهانی)، نام شهری است در کردستان سکز صمغی که از گونه های مختلف پسته وحشی یا ساقه درخت بنه به دست آورند و از آن اسانسی حاصل گردد صمغ درخت. یا سقز تلخ. سقز طبیعی که از درخت بنه خارج میشود و با شن و برگ و خاشاک پای درخت مخلوط است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رقز
تصویر رقز
پاکوفتن، برجهیدن برجستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سقز
تصویر سقز
((سَ قِّ))
صمغ، صمغ درخت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عجز
تصویر عجز
((عَ جْ))
ناتوان شدن، درماندن، ناتوانی، درماندگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عجز
تصویر عجز
((عَ جُ))
دنباله چیزی، سرین، آخرین کلمه مصراع دوم هر بیت شعر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عقم
تصویر عقم
((عَ))
نازایی، سترونی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عقل
تصویر عقل
بستن، بند کردن، بستن بازو و پای شتر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عقل
تصویر عقل
((عَ))
دریافتن، فهمیدن، نیروی ادراک، کل بسیار دانا و خردمند، سلیم اندیشه و دریافت انسان سالم و طبیعی
عقل کسی پاره سنگ برداشتن: کنایه از کم عقل و سبک مغز بودن
عقل مردم در چشمشان است: کنایه از ظاهربینی مردم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عقل
تصویر عقل
خرد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از عجز
تصویر عجز
درماندگی، ناتوانی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از عقب
تصویر عقب
پس، پشت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از عقد
تصویر عقد
گواه گیران، پیمان، پیوند زناشویی
فرهنگ واژه فارسی سره