معنی عقم - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با عقم
عقم
عقم
نازایی سترونی جامه سرخ، گلیم سرخ بند خشکی (بند مفصل)، نازایندگی خاموش گردیدن، نازایی نازایی سترونی
فرهنگ لغت هوشیار
عقم
عقم
نوعی از رنگ و نگار. (منتهی الارب). عَقم. و رجوع به عَقم شود
لغت نامه دهخدا
عقم
عقم
جَمعِ واژۀ عَقیم. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به عقیم شود
لغت نامه دهخدا
عقم
عقم
خاموش گردیدن. (منتهی الارب). عَقم. (اقرب الموارد). و رجوع به عَقم شود، نازاینده شدن زن و قبول نکردن رحمش آب مرد را. (از منتهی الارب). عَقم. عُقم. و رجوع به عَقم شود. سترون شدن زن
لغت نامه دهخدا
عقم
عقم
نازاینده شدن زن و قبول نکردن آب مردرا. (از منتهی الارب). عقیم بودن رحم. (از اقرب الموارد). سترون شدن. عَقم. عَقَم. و رجوع به عَقم شود
لغت نامه دهخدا
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.