جای عرض دادن چیزی. (آنندراج). جای عرض و نمایش چیزی. محل عرضه. (فرهنگ فارسی معین). معرض. نمایشگاه. عرضه گاه. عرضگه. رجوع به عرضگه و عرضه گاه شود، میدان شمار کردن سپاه. (غیاث اللغات) (آنندراج) (فرهنگ فارسی معین). فراهم آمدنگاه دشمن. (ناظم الاطباء). میدان سان. جای سان دادن سپاه. عرضگه. عرضه گاه. لشکرگاه. رجوع به عرضگه و عرضه گاه شود: روز چهارم بابک به عرضگاه بنشست و سپاه گرد آمد. (ترجمه طبری بلعمی). سپه گرد کرد اندران، رشنواد عرضگاه بنهاد و روزی بداد. فردوسی. عرضگاه و دیوان بیاراستند کلید در گنجها خواستند. فردوسی. سپهبد بشد تا عرضگاه شاه بفرمود تا پیش او شد سپاه. فردوسی. به عرضگاه تو لشکر چنانکه پار نبود هزار و هفتصد و اند پیل بد به شمار. فرخی. گفت این فراخ و پهنا دشت گشاده چیست گفتم که عرضگاه بشد بی عدد سپاه. فرخی. لشکرگه سفاهت من عرض داد دیو من ایستاده همره عارض به عرضگاه. سوزنی. عرضگاه دشت موقف عرض جنات است از آنک مصنع او کوثر و سقاش رضوان دیده اند. خاقانی. فردا که عرضگاه محشر و هول و فزع اکبر باشد. این اهمال و امهال را چه حجت آرد. (سندبادنامه ص 217). ز بس غارت آوردن از بهر شاه غنیمت نگنجیددر عرضگاه. نظامی. شها منم که بلا را بجز فضای دلم بگاه عرض سپه نیست عرضگاه سپاه. عرفی (از آنندراج)
جای عرض دادن چیزی. (آنندراج). جای عرض و نمایش چیزی. محل عرضه. (فرهنگ فارسی معین). معرض. نمایشگاه. عرضه گاه. عرضگه. رجوع به عرضگه و عرضه گاه شود، میدان شمار کردن سپاه. (غیاث اللغات) (آنندراج) (فرهنگ فارسی معین). فراهم آمدنگاه دشمن. (ناظم الاطباء). میدان سان. جای سان دادن سپاه. عرضگه. عرضه گاه. لشکرگاه. رجوع به عرضگه و عرضه گاه شود: روز چهارم بابک به عرضگاه بنشست و سپاه گرد آمد. (ترجمه طبری بلعمی). سپه گرد کرد اندران، رشنواد عرضگاه بنهاد و روزی بداد. فردوسی. عرضگاه و دیوان بیاراستند کلید در گنجها خواستند. فردوسی. سپهبد بشد تا عرضگاه شاه بفرمود تا پیش او شد سپاه. فردوسی. به عرضگاه تو لشکر چنانکه پار نبود هزار و هفتصد و اند پیل بد به شمار. فرخی. گفت این فراخ و پهنا دشت گشاده چیست گفتم که عرضگاه بشد بی عدد سپاه. فرخی. لشکرگه سفاهت من عرض داد دیو من ایستاده همره عارض به عرضگاه. سوزنی. عرضگاه دشت موقف عرض جنات است از آنک مصنع او کوثر و سقاش رضوان دیده اند. خاقانی. فردا که عرضگاه محشر و هول و فزع اکبر باشد. این اهمال و امهال را چه حجت آرد. (سندبادنامه ص 217). ز بس غارت آوردن از بهر شاه غنیمت نگنجیددر عرضگاه. نظامی. شها منم که بلا را بجز فضای دلم بگاه عرض سپه نیست عرضگاه سپاه. عرفی (از آنندراج)
مخفف عرضگاه. جای عرضه داشتن و نمایش دادن چیزی. رجوع به عرضگاه و عرضه گاه شود، میدان شمار کردن سپاه و سان. عرضه گاه. عرضگاه. رجوع به عرضگاه و عرضه گاه شود: گفتا که پیش عرضگه استاده است او گفتم به پیش گاه بود جای پیشگاه. فرخی. در عرضگه عشقش فتنه سپه انگیزد در رزمگه حسنش گردون سپر اندازد. خاقانی. و عرضگه و شمار لشکر را وضعی ساخته اند که دفترعرض را بدان منسوخ کرده اند، و اصحاب و نواب آنرا معزول. (جهانگشای جوینی)
مخفف عرضگاه. جای عرضه داشتن و نمایش دادن چیزی. رجوع به عرضگاه و عرضه گاه شود، میدان شمار کردن سپاه و سان. عرضه گاه. عرضگاه. رجوع به عرضگاه و عرضه گاه شود: گفتا که پیش عرضگه استاده است او گفتم به پیش گاه بود جای پیشگاه. فرخی. در عرضگه عشقش فتنه سپه انگیزد در رزمگه حسنش گردون سپر اندازد. خاقانی. و عرضگه و شمار لشکر را وضعی ساخته اند که دفترعرض را بدان منسوخ کرده اند، و اصحاب و نواب آنرا معزول. (جهانگشای جوینی)