- عبقر
- نوعی پارچه یا لباس از جنس دیبای نقش دار
معنی عبقر - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بزرگ قوم، سرور، نیکو و نفیس، ویژگی کسی یا چیزی که نیرومندی و زیبایی او شگفت انگیز باشد، عبقر، برای مثال به سختی بکشت این نمد بسترم / روم زاین سپس عبقری گسترم (سعدی۱ - ۱۸۶) ، کبکان دری غالیه در چشم کشیدند / سروان سهی عبقری سبز خریدند (منوچهری - ۱۶۵)
رئیس، قوی، مهتر، بهتر و کاملتر
شوره شوره
گذار، گذر
ژاله، تگرگ
فراخیدن، فراخدانشی، فراخداراکی
نرگس، کنایه از چشم زیبا
گذر کردن از جایی یا راهی، راه پیمودن، گذشتن
عبور و مرور: آمد و رفت
عبور و مرور: آمد و رفت
نوعی مادۀ خوش بو که از مشک، کافور و مانند آن تهیه می شد
شوره، ماده ای شیمیایی و سفید رنگ که در تهیۀ باروت به کار می رود، شورج، فوهل
شباهنگ، در علم نجوم ستارۀ قدر اول از صورت کلب اکبر که روشن ترین ستاره ها است و در شب های تابستان نمایان می شود
تشتر، تیشتر، ستارۀ صبح، ستارۀ سحر، ستارۀ سحری، کاروان کش، قدر اوّل، شعرا، شعریٰ، شعرای یمانی
تشتر، تیشتر، ستارۀ صبح، ستارۀ سحر، ستارۀ سحری، کاروان کش، قدر اوّل، شعرا، شعریٰ، شعرای یمانی
نحر کننده شتر، زن که آبستن نشود، مرد عقیم
شتر پر توان نر
آمیژه بویه فربوی مشک چندل گلاب، چندل کرکم (زعفران) نوعی خوشبوی مرکب از مشک گلاب صندل زعفران و غیره
پرگوشت و بزرگ از مردم، نرگس
درگذشتن، شکافتن راه را، گذر کردن از راهی
بیخ نای، دل خرما بن، فرزندان کشاورزان، تر و تازه
نازا، سترون
گاو شکافتن، فراخیدن، ماندگی، باز جست پتیار، دروغ آشکار گاو (نر یا ماده) واحد: بقره
مجروح ساختن، پی کردن، دست و پای شتر را بریدن، بازداشتن از رفتار، نازا شدن زن
عبرت، کنایه از حکایات پندآموز، گرفتن عبرت، پندآموزی
گاو، پستاندار نشخوار کنندۀ اهلی با پیشانی پهن و شاخ های خالی که از شیر، گوشت و پوست آن استفاده می شود
خوشبو شدن، ماند گاری، آزمندی
عبور کردن و گذشتن از وادی و نهر و جوی، در گذشتن و مردن
پی کردن، مجروح کردن
تعبیر کردن خواب و مآل کار