عبقر عبقر دهی است که هر چیز خوب و نیکو را از مردم و جامه و جز آن به وی نسبت کنند. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) لغت نامه دهخدا
عبقر عبقر ژاله و تگرگ که حب الغمام نیز گویند. یقال: ابرد من عبقر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) لغت نامه دهخدا
عبقری عبقری بزرگ قوم، سَرور، نیکو و نفیس، ویژگی کسی یا چیزی که نیرومندی و زیبایی او شگفت انگیز باشد، عبقر، برای مِثال به سختی بکشت این نمد بسترم / روم زاین سپس عبقری گسترم (سعدی۱ - ۱۸۶)، کبکان دری غالیه در چشم کشیدند / سروان سهی عبقری سبز خریدند (منوچهری - ۱۶۵) فرهنگ فارسی عمید