جدول جو
جدول جو

معنی عارضی - جستجوی لغت در جدول جو

عارضی
تاوری فتادی زبانزد فرزانی
تصویری از عارضی
تصویر عارضی
فرهنگ لغت هوشیار
عارضی
((رِ))
عرضی، غیراصلی
تصویری از عارضی
تصویر عارضی
فرهنگ فارسی معین
عارضی
عرض دادن لشکر، لشکرنویسی
تصویری از عارضی
تصویر عارضی
فرهنگ فارسی معین
عارضی
مقابل ذاتی، در فلسفه آنچه ثابت و اصلی نباشد، فرمانده لشکر بودن
تصویری از عارضی
تصویر عارضی
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

جمع عارض، دورخ تثنیه عارض در حالت نصبی وجری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) دو رخ دو رخساره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عارضین
تصویر عارضین
دو رخ، دو طرف چهره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عارضه
تصویر عارضه
پیامد، رخداد، ناهنجاری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از عارضه
تصویر عارضه
حاجت، حادثه و پیش آمد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عارضه
تصویر عارضه
((رِ ض))
مؤنث عارض، پیشامد، حادثه، بیماری، مرض، جمع عوارض
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عوارضی
تصویر عوارضی
جای دریافت عوارض، مأمور دریافت عوارض
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عارضه
تصویر عارضه
حادثه، بیماری، مرض
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ارضی
تصویر ارضی
خاکی، بری، زمینی، مکعب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عارض
تصویر عارض
عرض کننده، عریضه دهنده، شاکی
رویداد، پیشامد، حادثه، در فلسفه ویژگی آنچه پیدا می شود و می گذرد و ثابت نیست
فرمانده لشکر
روی، چهره، صورت، سیما، گونه، رخ، دیباچه، محیّا، چهر، گردماه، رخساره، وجنات، دیمه، لچ، عذار، دیباجه، خدّ، دیمر، رخسار، چیچک، سج، غرّه
عارض شدن: روی دادن، رخ دادن، به قاضی یا دادگاه تظلم کردن، شکایت کردن، متظلم شدن، دادخوهی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عاری
تصویر عاری
لخت و برهنه
فرهنگ لغت هوشیار
رخ رخساره، پهنی گردن، لشکر شمار سالار سپاه، ابر سایه دار ابر بارنده، دیواره دیواره و آسمانه کجاوه، پرده، کوه، نالشگر داد خواه، تاوریده زبانزد فرزانی فتاده، پیشامد عرض کننده، عرض دهنده لشکر سالار سپاه، تظلم کننده شکایت کننده شاکی متظلم جمع عارضین، آن چه برای شخص پیش آید حادثه اتفاق عارضه، صفحه صورت رخساره، صورت چهره، ابر که سایه افکند، محمول خارج از ذات چیزی را عارض بر آن گویند و آن اعم از عرض است زیرا شامل صورت هم میشود و صورت جوهر است زیرا عارض بر هیولی می شود. یا عارض وجود. آن چه در ظرف وجود عارض شود که وجود معروض را مدخلیت در عروض عارض باشد، یا عارض ماهیت. آن چه منشا عروض ذات باشد و یا ماهیت باشد مانند عروض وجود بر ماهیت، کشف نور ایمان و فتح ابواب عرفان و رفع حجب از جمال حقیقت و عیان و هر چه در فتح و فتوح باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عرضی
تصویر عرضی
تاوری فتادی، گناه کوچک بخشودنی در دین ترسایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عرضی
تصویر عرضی
((عَ رَ))
منسوب به عرض
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عاری
تصویر عاری
برهنه، لخت، فاقد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عارض
تصویر عارض
((رِ))
عرض کننده، سالار، لشکر و سپاه، شکایت کننده، شاکی، چهره، رخسار، پیشامد، حادثه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عاری
تصویر عاری
بی بهره، بدون
برهنه، لخت، عریان، رت، عور، متجرّد، ورت، لوت، تهک، لاج، اوروت، غوشت، معرّیٰ، لچ، پتی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عرضی
تصویر عرضی
Cross, Transversely
دیکشنری فارسی به انگلیسی
крестный , поперечно
دیکشنری فارسی به روسی
перехресний , поперечно
دیکشنری فارسی به اوکراینی
krzyżowy, poprzecznie
دیکشنری فارسی به لهستانی
cruzado, transversalmente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
cruzado, transversalmente
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
croisé, transversalement
دیکشنری فارسی به فرانسوی
incrociato, trasversalmente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
पार , अनुप्रस्थ रूप से
دیکشنری فارسی به هندی
salib, secara melintang
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
عابرٌ , بشكلٍ متقاطعٍ
دیکشنری فارسی به عربی
교차의 , 횡적으로
دیکشنری فارسی به کره ای
חוצה , באופן רוחבי
دیکشنری فارسی به عبری