عارضین عارضین جمع عارض، دورخ تثنیه عارض در حالت نصبی وجری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) دو رخ دو رخساره فرهنگ لغت هوشیار
عارضین عارضین تثنیۀ عارض (در حالت نصبی و جری). رجوع به عارض شود: همه شکرلب و بادام چشم و پسته دهان بنفشه زلف و سیمین عارضین و گل رخسار. امیرمعزی. گر شاهد است سبزه بر اطراف گلستان بر عارضین شاهد گلروی خوشتر است. سعدی. - خفیف العارضین،مردی که بر دو خد موی تنک دارد لغت نامه دهخدا
معارضین معارضین جمع معارض، همالان همیستاران دشمنان پاد یاران جمع معارض در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) فرهنگ لغت هوشیار
ارضین ارضین جمع ارض، زمینها هفت لایه زمین در باور پیشینیان، جمع ارض (درع. در حالت نسبی و جری) یا زمینها سبع. هفت طبقه زمین فرهنگ لغت هوشیار