- طَوَّلَ
- طولانی کردن، طول
معنی طَوَّلَ - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
راه اندازی کردن، پر کردن
گمراه کردن، او گمراه کرد
منطقی کردن، ذهن
غیرفعّال کردن، او از کار افتاد
ویرایش کردن، عدالت
خراب کردن، او آن را تحریف کرد، تحریف کردن
تشکیل دادن، ظاهر، شکل دادن
فهرست کردن، ثبت نام کنید، ریختن، ثبت کردن، ثبت نام کردن
تصویر کشیدن، عکس، فیلم ساختن، عکس گرفتن
ترساندن، او وحشت کرده بود، وحشت زدگی ایجاد کردن
پایین زدن، لگد زدن
آسان کردن، آسان
سیاه کردن، سیاه
سوخت رساندن، او فراهم کرد، تأمین کردن، تجهیز کردن
جفت کردن، شوهر
رأی دادن، صدا
جبران کردن، جبران کرد
رایانه ای کردن، اطراف، حرکت دادن، جا به جا کردن، تبدیل کردن، محلّی سازی کردن
انحراف کردن، او بحث کرد
توسعه دادن، فاز
سرمایه گذاری کردن، مرکز خرید، پول تامین کردن، مالی شدن
به تعویق انداختن، باشه، تعویق انداختن
حق دادن، او واجد شرایط بود
تعویض کردن، در عوض، رکاب زدن، جایگزین کردن
احترام گذاشتن، ارج نهادن
تاریخ نگاری کردن، او یادداشت کرد، یادداشت کردن
طلاق گرفتن، او طلاق گرفت
گشت زدن، نقش
لوس کردن، متنعّم کردن
تهویه کردن، کیفیّت
زیبا کردن، شتر
ترساندن، ترس
پاکسازی کردن، او تطهیر کرد، پاک کردن
بوسیدن، قبل از