جدول جو
جدول جو

معنی طن - جستجوی لغت در جدول جو

طن
(طِن ن)
خرمای تر سرخ نیک شیرین. (منتهی الارب). رطب سرخ بسیار شیرین. (منتخب اللغات) (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
طن
(حُضْ ضی)
به بانگ آوردن تشت و جز آن. (منتهی الارب). به بانگ آمدن تشت (لازم است و متعدی). (منتهی الارب) ، آواز کردن مگس و طشت و گوش و جز آن. (منتخب اللغات). گوش بانگ کردن. (زوزنی)
لغت نامه دهخدا
طن
(طُن ن)
اندام. ج، اطنان، طنان. (منتهی الارب). بدن انسان و غیر آن. (منتخب اللغات) ، سربار که بالای دو عدل نهند. (منتهی الارب). سربار میان دو لنگ بار. (منتخب اللغات) ، پشتوارۀ نی و هیزم و مانند آن. (منتهی الارب). دستۀ نی. (منتخب اللغات)
لغت نامه دهخدا
طن
خرمای تر پارسی تازی گشته تن اندام
تصویری از طن
تصویر طن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از طنین
تصویر طنین
(دخترانه)
انعکاس صوت، پژواک، خوش آهنگی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از طنان
تصویر طنان
(دخترانه)
پرطنین، بلندآوازه، مشهور
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از طناز
تصویر طناز
(دخترانه)
با ناز و کرشمه، بسیار زیبا، دلنشین و فریبنده
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از طنطنه
تصویر طنطنه
آوازه، جلال وشکوه، کرّ و فرّ، برای مثال گرگ بیچاره اگرچه گرسنه ست / متهم باشد که او در طنطنه ست (مولوی - ۲۹۳)، صدا کردن پشه، تشت، زنگ و مانند آن، صدای تار و تنبور، بانگ رود، بربط و مانند آن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طناز
تصویر طناز
زیبا و پرعشوه، مسخره کننده، طنزگو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طنبور
تصویر طنبور
از آلات موسیقی دارای دستۀ بلند و کاسۀ کوچک شبیه سه تار، برای مثال درّاج کشد شیشم و قالوس همی / بی پردۀ طنبور و بی رشتۀ چنگ (منوچهری - ۱۷۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طناب باز
تصویر طناب باز
بندباز، آنکه روی ریسمان راه می رود و هنرنمایی می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طناب انداختن
تصویر طناب انداختن
کمند انداختن، با کمند کسی را گرفتار ساختن
ریسمان به گردن کسی انداختن و او را خفه کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طنزکنان
تصویر طنزکنان
در حال طنز کردن، در حال ناز و کرشمه، نازکنان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طنین
تصویر طنین
انعکاس صدا، پژواک، خوش آهنگی، صدای ناقوس، زنگ و مانند آنکه در گوش می پیچد، صدای مگس، پشه یا زنبور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طنان
تصویر طنان
پرطنین، آهنگین، شیوا، بلندآوازه، مشهور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طنافس
تصویر طنافس
جمع واژۀ طنفسه، بساط، گستردنی، فرش، زیلو، حصیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طنفسه
تصویر طنفسه
بساط، گستردنی، فرش، زیلو، حصیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طنین انداز
تصویر طنین انداز
ویژگی آنچه ایجاد طنین می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طناب
تصویر طناب
رسن، ریسمان، رشتۀ کلفت
طناب انداختن: کمند انداختن، با کمند کسی را گرفتار ساختن، ریسمان به گردن کسی انداختن و او را خفه کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طنز زدن
تصویر طنز زدن
طعنه زدن، مسخره کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طنطنه
تصویر طنطنه
حکایت آواز طنبور و مانند آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طنجره
تصویر طنجره
پارسی تازی گشته تنجیر پاتله پاتیل دیگ مسین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طنجیر
تصویر طنجیر
پارسی تازی گشته تنجیر پاتله پاتیله (دیگ حلوا پزی)
فرهنگ لغت هوشیار
طعنه، افسوس کردن، آنچه دیده و شنیده از احوال نوخاستگان و حرکات ایشان و سخنان با طنز که میگفتند، باز راند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طنز زدن
تصویر طنز زدن
طنز کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طنز کردن
تصویر طنز کردن
تمسخر کردن، طعنه زدن، عیبجوئی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طنز کنان
تصویر طنز کنان
نازان ناز کنان در حال ناز و کرشمه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طنطور الجندی
تصویر طنطور الجندی
تاج خروس از گیاهان تاج خروس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طنفسه
تصویر طنفسه
پارسی تازی گشته تنبسه: زیغگونه ای از برگ خرما، نهالی دوشک، جامه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طنین
تصویر طنین
آواز مگس، وزوز، بانگ پشه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طنین افکن
تصویر طنین افکن
ورافکن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طنین انداز
تصویر طنین انداز
ور انداز آن که تولید طنین کند
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به طنین، ذو الاربع در سامعه سه قسمت می شود: دو قسمت در نسبت 9، 8 که آنها را طنینی گویند و ط علامت آنست و یک قسمت را که کوچکتر است در نسبت 21، 20 بقیه نامند. وری
فرهنگ لغت هوشیار
بنگرید به طنبی پارسی است تنبی (اطاق بزرگی که در عقب تالار واقع است) شیشه بند تنبی (گویش گیلکی) شاه نشین باد غرد بسا جای کاشانه و باد غرد بدو اندرون شادی و نوشخورد (ابو شکور) ایوانی که توی ایوان بزرگتر باشد، تالار، اطاقی وسیع و مجلل نظیر شاه نشین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طناب
تصویر طناب
ریسمان، کمند
فرهنگ واژه فارسی سره