معنی طنان - فرهنگ فارسی عمید
معنی طنان
- طنان
- پرطنین، آهنگین، شیوا، بلندآوازه، مشهور
تصویر طنان
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با طنان
طنان
- طنان
- جَمعِ واژۀ طُن. (منتهی الارب). رجوع به طن شود
لغت نامه دهخدا
طنان
- طنان
- بلندآوازه: لفلان ذِکرها طنان، ای مشهور. (ذیل اقرب الموارد) :
بروزگار تو شادم اگرچه محرومم
از آن بزرگی طنان و طلعت وضاح.
مسعودسعد
لغت نامه دهخدا
طنان
- طنان
- از اعیان قراء مصر نزدیک فسطاط، دارای بستانهای بسیار. محصول آن ده هزار دینار است به هر سالی. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا