جدول جو
جدول جو

معنی صَدَمَ - جستجوی لغت در جدول جو

صَدَمَ
برخورد کردن، او شوکّه شده بود، شوک وارد کردن، متحیّر کردن
دیکشنری عربی به فارسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصادر کردن، مصادره شده است
دیکشنری عربی به فارسی
زنگ زدن، زنگ زده
دیکشنری عربی به فارسی
خش خش کردن، روزنامه ها، صدای خش خش کردن
دیکشنری عربی به فارسی
فریاد زدن، او فریاد زد
دیکشنری عربی به فارسی
رنگ کردن، رنگ
دیکشنری عربی به فارسی
صبر کردن، صبر، تحمّل کردن
دیکشنری عربی به فارسی
دوست شدن، صادقانه، تصویب کردن
دیکشنری عربی به فارسی
آب شدن فلز، ذوب شدن
دیکشنری عربی به فارسی
نشستن، سوف، چمبیدن
دیکشنری عربی به فارسی
جعبه کردن، ساختن، تولید کردن
دیکشنری عربی به فارسی
طرّاحی کردن، او مصمّم بود
دیکشنری عربی به فارسی
مقاومت کردن، دراز کرد
دیکشنری عربی به فارسی
ساکت کردن، سکوت
دیکشنری عربی به فارسی
ترمیم کردن، آشتی
دیکشنری عربی به فارسی
دست زدن، کف زد
دیکشنری عربی به فارسی
تصویب کردن، صداقت، تأیید کردن
دیکشنری عربی به فارسی
آشکار کردن، او تأکید کرد
دیکشنری عربی به فارسی
خدمت کردن، او خدمت کرد
دیکشنری عربی به فارسی
شکستن، او شکست
دیکشنری عربی به فارسی
منتشر کردن، صادر شده است
دیکشنری عربی به فارسی
جلو بردن، پا
دیکشنری عربی به فارسی
لبخندیدن، در یک لبخند
دیکشنری عربی به فارسی
شروع کردن، او شروع کرد، آغاز کردن
دیکشنری عربی به فارسی
رویابافی کردن، رؤیا
دیکشنری عربی به فارسی
قضاوت کردن، حکومت کردن، محکوم کردن، حکم دادن
دیکشنری عربی به فارسی
بی کس کردن، ممنوع، محروم کردن
دیکشنری عربی به فارسی
نتیجه گرفتن، مهر و موم، مهر کردن، مهر زدن
دیکشنری عربی به فارسی
رخ دادن، اتّفاق افتاد
دیکشنری عربی به فارسی
پشتیبانی کردن، حمایت کند
دیکشنری عربی به فارسی
کسر کردن، رقیب
دیکشنری عربی به فارسی
فریب دادن، او فریب داد، گول زدن
دیکشنری عربی به فارسی
پنجه زدن، خراش
دیکشنری عربی به فارسی
بی حسّ کردن، بی حسّی
دیکشنری عربی به فارسی
کوبیدن، سیلی زد
دیکشنری عربی به فارسی