جدول جو
جدول جو

معنی صو - جستجوی لغت در جدول جو

صو
(صَوو)
فارغ. خالی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
صو
رها یله، تهی
تصویری از صو
تصویر صو
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از صوفیا
تصویر صوفیا
(دخترانه)
نوایی در موسیقی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از صورت آفرین
تصویر صورت آفرین
صورت آفریننده، آفرینندۀ صورت، کنایه از خالق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صورت گرفتن
تصویر صورت گرفتن
کنایه از انجام یافتن کاری یا معامله ای
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صور نیم شبی
تصویر صور نیم شبی
کنایه از آه، ناله، زاری و فغان در نیم شب، برای مثال به صور نیم شبی در شکن رواق فلک / به ناوک سحری برشکن مصاف قضا (خاقانی - ۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صور صبحگاهی
تصویر صور صبحگاهی
کنایه از آه، ناله، زاری و فغان هنگام صبح، برای مثال به صور صبحگاهی بر شکافم / صلیب روزن این بام خضرا (خاقانی - ۲۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صور
تصویر صور
صورتها، چهره ها، جمع واژۀ صورت
صور فلکی: در علم نجوم صورت های فلکی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صورنگار
تصویر صورنگار
نگارندۀ صور، صورت نگار، مصور، نقاش، برای مثال صورنگار حدیثم ولی هر آن صورت / که جان در او نتوانم نمود ننگارم (خاقانی - ۲۸۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صورت پرستی
تصویر صورت پرستی
پرستش صورت، مهر ورزیدن به زیبارویان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صواب نما
تصویر صواب نما
صواب نماینده، آنکه طریق صواب را نشان دهد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صورتک
تصویر صورتک
صورت کوچک، تصویر کوچک، مجسمۀ کوچک، ماسک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صواب رایی
تصویر صواب رایی
درست فکری، نیکواندیشی، بخردی، برای مثال ز آنجا که تو راست رهنمایی / نآید ز تو جز صواب رایی (نظامی۳ - ۵۳۳)
صواب شمردن: صواب دانستن، راست و درست انگاشتن، به مصلحت دانستن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صوف پوش
تصویر صوف پوش
کسی که جامۀ پشمی بر تن می کند، پشمینه پوش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صورت
تصویر صورت
صفت، نوع، وجه، شکل، روی، رخسار، پیکر، نقش
صورت برداشتن: لیست کردن، سیاهه کردن، سیاهه نوشتن، نقاشی کردن
صورت دادن: انجام دادن، کاری را به پایان رساندن، چیزی را به صورت و شکلی درآوردن، شکل دادن
صورت ذهنی: مقابل صورت خارجی، صورت ذهنیه، صورتی از کسی یا چیزی که در ذهن شخص درآید، انتزاعی
صورت ذهنیه: مقابل صورت خارجی، صورتی از کسی یا چیزی که در ذهن شخص درآید، انتزاعی
صورت ظاهر: آنچه از ظاهر کسی یا چیزی به چشم درمی آید، ظاهر حال
صورت فلکی: در علم نجوم مجموع چند ستاره که به صورت انسان، حیوان یا چیزی فرض شده باشد مانند دب اصغر و دب اکبر
صورت نجومی: صورت فلکی، در علم نجوم مجموع چند ستاره که به صورت انسان، حیوان یا چیزی فرض شده باشد مانند دب اصغر و دب اکبر
صورت کردن: تصویر ساختن، نقاشی کردن، برای مثال هنر باید که صورت می توان کرد / به ایوان ها در از شنگرف و زنگار (سعدی - ۱۵۹) پنداشتن، تصور کردن، کنایه از چیزی را خلاف واقع نمودن، گزارش دروغ دادن، کنایه از ساختن پیکری شبیه انسان یا چیز دیگر
صورت کشیدن: صورت کردن
صورت گرفتن: کنایه از انجام یافتن کاری یا معامله ای
صورت های شمالی: در علم نجوم صورت های فلکی که در نیمکرۀ شمالی دیده می شود
صورت های جنوبی: در علم نجوم صورت های فلکی که در نیمکرۀ جنوبی دیده می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صوام
تصویر صوام
کسی که بسیار روزه می گیرد، بسیار روزه گیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صواب
تصویر صواب
مقابل خطا، راست و درست، حق، لایق، سزاوار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صورت سازی
تصویر صورت سازی
ظاهر سازی، تزویر، حیله گری
نقاشی، صورتگری، ساختن تصویر کسی یا چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صورت ساز
تصویر صورت ساز
سازندۀ صورت، صورتگر، مصور، نقاش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صون
تصویر صون
نگه داشتن، حفظ کردن، نگهداری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صورت ناپذیر
تصویر صورت ناپذیر
انجام نشدنی، غیرممکن، ناشدنی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صورت آرا
تصویر صورت آرا
آرایشگر، کنایه از نقاش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صوبه دار
تصویر صوبه دار
حاکم، والی، فرماندار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صوفی وش
تصویر صوفی وش
صوفی مانند، شبیه صوفی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صوب
تصویر صوب
جهت، طرف، جانب، ناحیه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صوابدید
تصویر صوابدید
صلاحدید، اجازه، تجویز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صومعه داران فلک
تصویر صومعه داران فلک
کنایه از ملائکه، فرشتگان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صور فلکی
تصویر صور فلکی
در علم نجوم صورت های فلکی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صوت
تصویر صوت
صدا، در موسیقی نغمه، آهنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صواغ
تصویر صواغ
صیّاغ، ریخته گر، سخن پرداز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صورت آرایی
تصویر صورت آرایی
نقاشی، صورت نگاری، آرایشگری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صورت
تصویر صورت
چهره، رخسار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از صورتجلسه
تصویر صورتجلسه
نشست نامه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از صورتی
تصویر صورتی
سرخ روشن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از صوفی گری
تصویر صوفی گری
سوفی گری
فرهنگ واژه فارسی سره