معنی صوفی گری - فرهنگ واژه فارسی سره
واژههای مرتبط با صوفی گری
صوفیگری
- صوفیگری
- صوفیی. تصوف. صوفی بودن:
کند حق ِ صوفیگری را اَدا
به یک چشم بیند بشاه و گدا.
ملاطغرا (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
لوطی گری
- لوطی گری
- داشواری (گویش تهرانی) بامونگری عمل لوطی جوانمردی: فلانی خیلی لوطی گری دارد
فرهنگ لغت هوشیار
موذی گری
- موذی گری
- موتکی موتک گری حیله گری و بد جنسی: (با نرمش و سهولتی دلپسند که از موذی گری و پست نهادی خالی بود کارهارا قبضه میکرد) (شام. 66)
فرهنگ لغت هوشیار