جدول جو
جدول جو

معنی شیرنگی - جستجوی لغت در جدول جو

شیرنگی
طایفه ای از سادات که در قرن دهم هـق مأمور جمع آوری مالیات
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شیرعلی
تصویر شیرعلی
(پسرانه)
مرکب از شیر (شجاع) + علی (بلند مرتبه)، نام طایفه ای از طوایف کهگیلویه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شیدرنگ
تصویر شیدرنگ
(پسرانه)
نام پهلوانی دانشمند و فاضل، برساخته فرقه آذرکیوان است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از افرنگی
تصویر افرنگی
فرنگی، از مردم فرنگ، اروپایی، تهیه شده یا نشئت گرفته از اروپا مثلاً نخودفرنگی، گوجه فرنگی، رایج در اروپا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اورنگی
تصویر اورنگی
از الحان سی گانۀ باربد، برای مثال چو ناقوسیّ و اورنگی زدی ساز / شدی اورنگ چون ناقوس از آواز (نظامی۱۴ - ۱۷۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دیرینگی
تصویر دیرینگی
دیرینه بودن، کهنگی، قدمت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیرچنگ
تصویر شیرچنگ
شیرپنجه، قوی پنجه، زورمند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیرکچی
تصویر شیرکچی
صاحب میخانه، عرق فروش، خادم میخانه، صاحب شیره کش خانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیرگی
تصویر شیرگی
معتاد به کشیدن شیرۀ تریاک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جرینگی
تصویر جرینگی
نقد، پولی که نقداً به کسی داده شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیرمگس
تصویر شیرمگس
عنکبوت زیرا مگس را شکار می کند، جانوری بندپا با غده هایی در شکم که ماده ای از آن ترشح می شود که از آن تار می تند و در آن زندگی و به وسیلۀ آن شکار می کند
تارتن، تارتنک، کاربافک، کارتن، کارتنک، مگس گیر، تننده، تنندو، کراتن
فرهنگ فارسی عمید
(رَ / رِ)
نوعی خرما در شهداد. (یادداشت مؤلف) ، کسی که به کشیدن شیرۀ تریاک عادت کرده. (فرهنگ فارسی معین). شیره ای
لغت نامه دهخدا
(رَ)
منسوب به شیدرنگ و از پیروان او. رجوع به شیدرنگ شود
لغت نامه دهخدا
(رَ)
صفت بیرنگ. (یادداشت مؤلف). حالت بیرنگ، بیچونی حق، و نزد محققان ظهور احدیت است و اشاره به عالم وحدت که عبارت از مرتبه ای بیمرتبه بود که اسقاط اضافات ذات معراست از لباس اسماء و صفات تعالی و تقدس. (از برهان) (غیاث) (آنندراج) :
چونکه بیرنگی اسیر رنگ شد
موسیی با موسیی در جنگ شد
چون به بیرنگی رسی کان داشتی
موسی و فرعون دارند آشتی.
مولوی.
- عالم بیرنگی، بی تعینی و بی صورتی. (انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شیفتگی
تصویر شیفتگی
عاشقی دلباختگی، آشفتگی، حیرانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیر گیا
تصویر شیر گیا
شیر گیاه فرفیون
فرهنگ لغت هوشیار
شیر گیرنده آنکه شیر را شکار کند و بگیرد، دلیر پر زور پر قوت نیرومند، مست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیرازی
تصویر شیرازی
منسوب به شیراز از مردم شیراز، لهجه مردم شیراز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیرکچی
تصویر شیرکچی
صاحب شیر خانه، صاحب میخانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیرگیر
تصویر شیرگیر
گیرنده شیر و پیروزمند، شجاع، دلیر و دلاور
فرهنگ لغت هوشیار
هر چیز که مزه قند و شکر و نبات دهد مقابل تلخی و ترشی، خوردنیهایی که با شکر و روغن و آرد یا مواد دیگر باقسام مختلف سازند حلوا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افرنگی
تصویر افرنگی
منسوب به افرنگ اروپایی
فرهنگ لغت هوشیار
نان شترنگی، بوب شترنگی منسوب به شطرنج، کسی که شطرنج بازی کند، قسمی نان، قسمی فرش و گستردنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شالنگی
تصویر شالنگی
موتاب ریسمان تاب کسی که ریسمان جهت خیمه و مانند آن تابند
فرهنگ لغت هوشیار
آواز هفتم از الحان باربدی باربد. بعضی از فرهنگها این لحن را آواز سی ام دانسته اند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیرنگی
تصویر بیرنگی
حالت و کیفیت بیرنگ
فرهنگ لغت هوشیار
پرنده ایست سیاه رنگ ساری سار، یکی از فروع دستگاه شور، سازیست چون کمانچه که با کمان نوازند
فرهنگ لغت هوشیار
دیرینه بودن، سابقه خدمت اداری مدت زمانی که از آغاز اشتغال بخدمت یک کارمند سپری شده سابقه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیرگی
تصویر شیرگی
کسی که به کشیدن شیره تریاک عادت دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شترنگی
تصویر شترنگی
نان شترنگی، بوب شترنگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیرینی
تصویر شیرینی
حلوا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شیفتگی
تصویر شیفتگی
جلب توجه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دیرندگی
تصویر دیرندگی
دوام
فرهنگ واژه فارسی سره
روستای در شمال غربی شهرستان کتول
فرهنگ گویش مازندرانی
شیرینی
فرهنگ گویش مازندرانی