قسمی از بوزینۀ شبیه به شیر. در شاهنامه داستانی راجع به یک شیرکپی که به دست بهرام چوبینه کشته شده است آمده: شدند از بد شیرکپی هلاک برانگیخت زین بوم آباد خاک. فردوسی. همی شیرکپی برد دخترم بگوییم ننگی شود گوهرم. فردوسی. یکی شیرکپیش خواند همی دگر نیز نامش نداند همی. فردوسی
چارپایی چینی که دارای بدنی زرد و دهان سیاه می باشد، (ناظم الاطباء)، قسمی از پوشاک اسب که به رنگ این حیوان باشد، (ناظم الاطباء)، در اصطلاح اصطبل (در یراق اسب)، کفل پوش اسب، (یادداشت مؤلف) : دامن ابریسکی ّ شیرکی هست چون این لاجوردی دایره، نظام قاری