جدول جو
جدول جو

معنی افرنگی

افرنگی
فرنگی، از مردم فرنگ، اروپایی، تهیه شده یا نشئت گرفته از اروپا مثلاً نخودفرنگی، گوجه فرنگی، رایج در اروپا
تصویری از افرنگی
تصویر افرنگی
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با افرنگی

اورنگی

اورنگی
آواز هفتم از الحان باربدی باربد. بعضی از فرهنگها این لحن را آواز سی ام دانسته اند
فرهنگ لغت هوشیار

اورنگی

اورنگی
از الحان سی گانۀ باربد، برای مِثال چو ناقوسیّ و اورنگی زدی ساز / شدی اورنگ چون ناقوس از آواز (نظامی۱۴ - ۱۷۹)
اورنگی
فرهنگ فارسی عمید

اسفرنگی

اسفرنگی
مولانا سیف الدین الاعرج. از اهل اسفرنگ من توابع ماوراءالنهر. در خطۀ خوارزم نشو و نما کرد و در زمان ایل ارسلان خوارزمشاه از بخارا بخوارزم رفت و مداح سلطان محمد بن تکش که او را سنجر ثانی میخواندند بود و قصاید نیکو در مدح او نظم کرد و هشتاد وپنج سال عمر یافت و در سنۀ 672 هَ. ق. در بخارا درگذشت. ده هزار بیت دیوانش دیده شده است. رجوع به سیف اسفرنگی شود
لغت نامه دهخدا

افرنسی

افرنسی
منسوب به افرنسه، یکی از شهرهای بزرگ افرنجه و روم. گاه آنرا افرنجه گویند و طائفۀ فرنج بدان نسبت کنند. (از النقود العربیه ص 111). منسوب به فرانسه. (یادداشت دهخدا) ، آنچه بدان آتش گیرانند. آتش گیره. (فرهنگ فارسی معین) ، شهاب. (یادداشت دهخدا). رجوع به آفروزه شود
لغت نامه دهخدا

افرنجی

افرنجی
حکیمی که در صنعت کیمیا بحث کرده و گویند بعمل اکسیر تام دست یافته. (الفهرست ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا

افرنتی

افرنتی
دینار، ج، افرنتیه. و گاه آنرا افرنجه گویند. (النقود العربیه صص 111- 112)
لغت نامه دهخدا