معنی جرینگی
جرینگی
نقد، پولی که نقداً به کسی داده شود
تصویر جرینگی
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با جرینگی
نرینگی
نرینگی
ذکر
فرهنگ واژه فارسی سره
جریدگی
جریدگی
پارگی
فرهنگ لغت هوشیار
جرینگه
جرینگه
پایین افتاده
فرهنگ گویش مازندرانی
جرینگ
جرینگ
صدای زنگ و طاس و امثال آن، آواز زدن شمشیر و تیغ و خنجر و غیره
فرهنگ لغت هوشیار
جرنگی
جرنگی
پول نقد، پول جرنگی، صدای شکستن شیشه و بلور
فرهنگ لغت هوشیار
جرنگی
جرنگی
جیرنگی، نقد، پول نقد
فرهنگ فارسی معین
جرینگ
جرینگ
صدای برخورد دو فلز به هم یا برخورد آن به سنگ
فرهنگ گویش مازندرانی
اردنگی
اردنگی
اردنگ
فرهنگ لغت هوشیار
بریدگی
بریدگی
برش، قطع، جدائی
فرهنگ لغت هوشیار