جدول جو
جدول جو

معنی شیرمگس

شیرمگس
عنکبوت زیرا مگس را شکار می کند، جانوری بندپا با غده هایی در شکم که ماده ای از آن ترشح می شود که از آن تار می تند و در آن زندگی و به وسیلۀ آن شکار می کند
تارتن، تارتنک، کاربافک، کارتن، کارتنک، مگس گیر، تننده، تنندو، کراتن
تصویری از شیرمگس
تصویر شیرمگس
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با شیرمگس

شیرمگس

شیرمگس
عنکبوت. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جهانگیری) (از برهان). به معنی عنکبوت است که مگس گیرد. (انجمن آرا) (آنندراج). رجوع به عنکبوت شود
لغت نامه دهخدا

شیرمرغ

شیرمرغ
تنها پرنده ای که به بچۀ خود شیر می دهد، خفّاش، جانور پستانداری با پوزۀ باریک، گوش های برجسته، دندان های بسیار تیز و قوۀ بینایی ضعیف که دست و پایش با پردۀ نازکی به هم متصل شده و به شکل بال درآمده است که با آن می تواند مثل پرندگان پرواز کند، بیواز، خربیواز، شب پره، شب یازه، شبکور، مُرغ عیسی، شیرمرغ، وطواط
شیرمرغ
فرهنگ فارسی عمید

شیرمال

شیرمال
شیرمالیده، نوعی نان که آرد آن را با شیر خمیر می کنند
شیرمال
فرهنگ فارسی عمید