جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با دیرندگی

دارندگی

دارندگی
بی نیازی، تملک، نگهداری و سرپرستی:
مگر او دهد یادمان بندگی
نماید بزرگی و دارندگی.
فردوسی
لغت نامه دهخدا

فیرندگی

فیرندگی
بطر. تکبر. (یادداشت مؤلف). رجوع به فیر و فیریدن شود
لغت نامه دهخدا

گیرندگی

گیرندگی
عمل گیرنده. گیرش: درسگ گیرندگی اصل است. (یادداشت به خط مؤلف) ، حالت و چگونگی گیرنده. گیرایی. جاذبیت: چشمهای او گیرندگی خاصی دارد. در آواز او گیرندگی نیست
لغت نامه دهخدا

میرندگی

میرندگی
حالت و صفت میرنده. (یادداشت مؤلف). رجوع به میرنده شود
لغت نامه دهخدا

درندگی

درندگی
عمل درنده. حالت و صفت درنده. سبعیت. فروست. فروسیت. و رجوع به درنده و دریدن شود
لغت نامه دهخدا