دانه ای به درشتی نخود و قهوه ای رنگ یا سفید که بر تنۀ بعضی درختان می روید و سفت می شود. برخی از انواع آن باعث افزایش شیر مادر می شود، شیرزاده، زادۀ شیر، بچه شیر، کنایه از شجاع، دلیر، برای مثال یا رسول الله جوان ار شیرزاد / غیر مرد پیر سرلشکر مباد (مولوی۱ - ۶۳۹)
دانه ای به درشتی نخود و قهوه ای رنگ یا سفید که بر تنۀ بعضی درختان می روید و سفت می شود. برخی از انواع آن باعث افزایش شیر مادر می شود، شیرزاده، زادۀ شیر، بچه شیر، کنایه از شجاع، دلیر، برای مِثال یا رسول الله جوان ار شیرزاد / غیرِ مردِ پیر سرلشکر مباد (مولوی۱ - ۶۳۹)
مرکّب از: بی + رحام، رحام در لغت عرب بمعنی بیماری است در شکم گوسفند و مؤلف پس از نقل شعر ذیل از ناصرخسرو: بیرحمی و درشت که از دستبندتو نه نیک سام رست و نه بدحام بیرحام. نوشته اند بنظر میرسد که کلمه رحام در این شعر ’زحام’ باشد ولی اگر رحام باشد شاید توسعاً بمعنی رنج و بیماری است
مُرَکَّب اَز: بی + رحام، رحام در لغت عرب بمعنی بیماری است در شکم گوسفند و مؤلف پس از نقل شعر ذیل از ناصرخسرو: بیرحمی و درشت که از دستبندتو نه نیک سام رست و نه بدحام بیرحام. نوشته اند بنظر میرسد که کلمه رحام در این شعر ’زحام’ باشد ولی اگر رحام باشد شاید توسعاً بمعنی رنج و بیماری است
شارمان، چارمان، چهارمان، نام سابق قصبۀ ساحلی چهار امام، (فریده) واقع در مازندران است، ولاش باو را در آنجابقتل رسانید، رجوع به مازندران و استرآباد رابینو ترجمه وحید مازندرانی ص 90 و 215 و چهار امام شود
شارمان، چارمان، چهارمان، نام سابق قصبۀ ساحلی چهار امام، (فریده) واقع در مازندران است، ولاش باو را در آنجابقتل رسانید، رجوع به مازندران و استرآباد رابینو ترجمه وحید مازندرانی ص 90 و 215 و چهار امام شود
ماه، (جهانگیری) (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)، قمر و ماه، (ناظم الاطباء)، این کلمه مصحف زبرقان است و عربی است، (یادداشت ایضاً)، بمعنی قمر تصحیف است و صحیح زبرقان، عربی است نه فارسی، (فرهنگ رشیدی)، رجوع به زبرقان شود
ماه، (جهانگیری) (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)، قمر و ماه، (ناظم الاطباء)، این کلمه مصحف زبرقان است و عربی است، (یادداشت ایضاً)، بمعنی قمر تصحیف است و صحیح زبرقان، عربی است نه فارسی، (فرهنگ رشیدی)، رجوع به زبرقان شود
شیرفام. شیری، قسمی مروارید به رنگ شیر. (یادداشت مؤلف) : و منه (من اللؤلؤ ما یشبه اللبن فیسمی شیربام. (الجماهر بیرونی). خیر الفیروزج الشیربام الاخضر الاّسمانجونی العتیق. (جاحظ) ، (از مجلۀ مجمع علمی دمشق ص 331). و گویا معرب شیرفام باشد
شیرفام. شیری، قسمی مروارید به رنگ شیر. (یادداشت مؤلف) : و منه (من اللؤلؤ ما یشبه اللبن فیسمی شیربام. (الجماهر بیرونی). خیر الفیروزج الشیربام الاخضر الاَّسمانجونی العتیق. (جاحظ) ، (از مجلۀ مجمع علمی دمشق ص 331). و گویا معرب شیرفام باشد
که گام چون شیر دارد، که گام چون شیر بردارد، کنایه از متهور و بیباک و دلیر، (یادداشت مؤلف) : شیرگام و پیل زور و گرگ پوی و گورگرد ببردو آهوجه و روباه عطف و رنگ تاز، منوچهری
که گام چون شیر دارد، که گام چون شیر بردارد، کنایه از متهور و بیباک و دلیر، (یادداشت مؤلف) : شیرگام و پیل زور و گرگ پوی و گورگرد ببردو آهوجه و روباه عطف و رنگ تاز، منوچهری
شکری. شکری رنگ. به رنگ شکر. سپید که کمی به زردی زند. (یادداشت مؤلف) : نقاب شکرفام بندد هوا را چو صبح از شکرخنده دندان نماید. خاقانی. و رجوع به شکری شود
شکری. شکری رنگ. به رنگ شکر. سپید که کمی به زردی زند. (یادداشت مؤلف) : نقاب شکرفام بندد هوا را چو صبح از شکرخنده دندان نماید. خاقانی. و رجوع به شکری شود