جایی که درآن شیر (اسد) فراوان باشد، (ناظم الاطباء) : ارض مأسده، زمین شیرناک، (صراح اللغه)، زمینی که شیر بیشه در آن فراوان باشد، مأسده، (یادداشت مؤلف) : کوهها و قلعه ها و بناهای بلند و کوشکهای ملوک و بیابانها و سنگریزه ها و زمینهای شیرناک، (التفهیم) پر از شیر و شیردار، (ناظم الاطباء)، مملو از لبن، پرشیر: گاوی شیرناک، اشتری شیرناک، ستور شیرناک، (یادداشت مؤلف)، خبر، نعوس، ماده شتر شیرناک، (منتهی الارب)، لبن، شیرناک شدن میش، (یادداشت مؤلف)، لهوم، ناقۀ شیرناک، (صحاح اللغه)
شیرمالیده، مالیده با شیر، مخمر با شیر، با شیر سرشته، یک قسم نانی که با شیر پزند، (ناظم الاطباء)، قسمی نان که با شیر خمیر کنند، نان ستبر و کوچک که بجای آب خمیر آنرا با شیر بسرشند، (یادداشت مؤلف)