معنی شیرمان - فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با شیرمان
شارمان
- شارمان
- فرانسوی دلبر دلربا دلارام شاره شاره ازچیرا سنسکریت ساره دستار برای مردان، چادر رنگین برای زنان
فرهنگ لغت هوشیار
شیردان
- شیردان
- ظرفی چون قوری که در آن شیر کنند و با چای آرند، ظرف شیرخوری
فرهنگ لغت هوشیار
ایرمان
- ایرمان
- مهمان، مهمان ناخوانده، طفیلی، برای مِثال دل دستگاه توست به دست جهان مده / کاین گنج خانه را ندهد کس به ایرمان (خاقانی - ۳۰۹)
فرهنگ فارسی عمید