جدول جو
جدول جو

معنی شیرفهم

شیرفهم
ویژگی کسی که چیزی را کاملاً فهمیده
شیرفهم کردن: کنایه از فهماندن. به جای خرفهم کردن که زننده، تر است
تصویری از شیرفهم
تصویر شیرفهم
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با شیرفهم

شعرفهم

شعرفهم
که شعر را درک کند. که شعر را بفهمد و بشناسد. شعرشناس. سخندان:
کس بجز شاعر تلاش ما نمی فهمد کلیم
شعرفهمان جمله صیادند صید بسته را.
کلیم کاشی (از آنندراج).
و رجوع به شعرشناس شود
لغت نامه دهخدا

شیرفام

شیرفام
شیری رنگ، به رنگ شیری، (یادداشت مؤلف)، شیربام، قسمی از فیروزه که رنگ شیر دارد و آنرا لبنی نیز نامند، فیروزج، (یادداشت مؤلف)، رجوع به شیربام شود
لغت نامه دهخدا

شیربها

شیربها
انعامی که پس از باز گرفتن کودک از شیر به دایه وی می دهند، مزد دایگی و شیر به کودک دادن
فرهنگ لغت هوشیار

غیر هم

غیر هم
جز آن ها جز ایشان: نرینه جز آنها (مذکر) جز ایشان: و بعضی امرا تو نوکرانش که متفرق شده بودند مثل شیخ مقصور و یار
فرهنگ لغت هوشیار

شیربها

شیربها
پول یا چیز دیگر که داماد در وقت ازدواج به پدر و مادر عروس دهد
شیربها
فرهنگ فارسی معین