- شکرفیده
- بسر در آمده سمندری خورده (ستور)
معنی شکرفیده - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بسر در آمدن سکندری خوردن (ستور) لغزیدن
ویژگی اسبی که زیاد سکندری می خورد، به سردرآینده
سکندری، با سر افتادن به زمین در اثر گیر کردن پا به چیزی هنگام راه رفتن یا دویدن، لغزش
سکندر، به سر در آمدگی، به سر در آمدن، شکوخیدن، اشکوخیدن، آشکوخیدن، اشکوخ، آشکوخ
سکندر، به سر در آمدگی، به سر در آمدن، شکوخیدن، اشکوخیدن، آشکوخیدن، اشکوخ، آشکوخ
شکافته، چاک خورده
شکار کرده، شکسته در هم شکسته
بسر در آینده سکندری خورنده
لغزنده بسر در آینده، اسب سکندری خور
شکاف دهنده
صبر کرده آرام گرفته
وا شدن غنچه گل و مانند آن، خندان شدن تبسم کردن
ترسیده
خندۀ شیرین، خندۀ زیر لب، تبسم
شکافتن، شکافته شدن، گشوده شدن، وا شدن، شکست دادن لشکر، شکوفتن
شکاف دهنده، فاتق، فالق، کافنده، شکاونده، شکوفنده
شکرفیدن، سکندری، با سر افتادن به زمین در اثر گیر کردن پا به چیزی هنگام راه رفتن یا دویدن، لغزش، سکندر، به سر در آمدگی، به سر در آمدن، شکوخیدن، اشکوخیدن، آشکوخیدن، اشکوخ، آشکوخ
آماده چالاک، کسی که در کارها تجربه دارد و امور را بچستی و چالاکی انجام دهد، کارپرداز پیشکار: (چون فردوسی شاهنامه تمام کرد نساخ او علی دیلم بود و را وی ابودلف و وشکرده حیی قتیبه که عامل طوس بود و بجای فردوسی ایادی داشت)
رخنه کننده، شکافنده، شکاف دهنده، فاتق، فالق، کافنده، شکاونده
شکافتن، شکافته شدن
Sidesplitting
разрывающий
zerreißend
розриваючий
rasgante
straziante
desgarrador
déchirant
verscheurend