جدول جو
جدول جو

معنی شکرفیده - جستجوی لغت در جدول جو

شکرفیده
(شِ / شَ کَ دَ / دِ)
به سردرآمده. سکندری خورده (ستور). (فرهنگ فارسی معین). شکوخیده. آشکوخیده. و رجوع به شکرفیدن و شکوخیدن شود
لغت نامه دهخدا
شکرفیده
بسر در آمده سمندری خورده (ستور)
تصویری از شکرفیده
تصویر شکرفیده
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شکافیدن
تصویر شکافیدن
شکافتن، شکافته شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شکرفنده
تصویر شکرفنده
ویژگی اسبی که زیاد سکندری می خورد، به سردرآینده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شکرفیدن
تصویر شکرفیدن
سکندری، با سر افتادن به زمین در اثر گیر کردن پا به چیزی هنگام راه رفتن یا دویدن، لغزش
سکندر، به سر در آمدگی، به سر در آمدن، شکوخیدن، اشکوخیدن، آشکوخیدن، اشکوخ، آشکوخ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شکوفنده
تصویر شکوفنده
رخنه کننده، شکافنده، شکاف دهنده، فاتق، فالق، کافنده، شکاونده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شکافیده
تصویر شکافیده
شکافته، چاک خورده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سکرفیدن
تصویر سکرفیدن
شکرفیدن، سکندری، با سر افتادن به زمین در اثر گیر کردن پا به چیزی هنگام راه رفتن یا دویدن، لغزش، سکندر، به سر در آمدگی، به سر در آمدن، شکوخیدن، اشکوخیدن، آشکوخیدن، اشکوخ، آشکوخ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شکافنده
تصویر شکافنده
شکاف دهنده، فاتق، فالق، کافنده، شکاونده، شکوفنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شکوفیدن
تصویر شکوفیدن
شکافتن، شکافته شدن، گشوده شدن، وا شدن، شکست دادن لشکر، شکوفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شکرخنده
تصویر شکرخنده
خندۀ شیرین، خندۀ زیر لب، تبسم
فرهنگ فارسی عمید
(یَ / یِ کَ دَ)
لغزیدن و بسر درآمدن. (ناظم الاطباء). لغزیدن و به سر درآمدن بود و آنرا شکوخیدن نیز خوانند. (فرهنگ جهانگیری). به معنی لغزیدن و به سر درآمدن باشد و به فتح اول هم گفته اند. (برهان). بسر درآمدن. سکندری خوردن (ستور). لغزیدن. (فرهنگ فارسی معین) : فان عثر علی انهما استحقا اثماً فآخران یقومان مقامهما... (قرآن 107/5) ، اگر اطلاع افتد و واقف شوند، و اصل عثار شکرفیدن و افتادن بود چنانکه در عبارت ما گویند من به سر انکار افتادم... (تفسیر ابوالفتوح رازی ج 4 ص 120). و رجوع به شکرفنده و شکوخیدن شود
لغت نامه دهخدا
(شِ / شَ کَ فَ دَ / دِ)
لغزنده و به سردرآینده. (از برهان) (از ناظم الاطباء). لغزیدن و بسر درآمدن اسب، در برهان آورده و شکرفیدن را مصدر آن شمرده، هردو بدین معنی خطاست، اصل شکوخ و شکوخیدن است. (انجمن آرا) (آنندراج). رجوع به شکوخیدن شود، اسبی که سکندری خورد. (ناظم الاطباء) (از برهان)
لغت نامه دهخدا
(شِ کُ دَ / دِ)
شکفته. بازشده. واشده. از هم گشوده. (یادداشت مؤلف).
- ناشکفیده، نشکفته. ناشکفته. باز نشده. خندان نشده:
وآن قطرۀ باران سحرگاهی بنگر
بر طرف گل ناشکفیده بر سیار.
منوچهری.
گل سرخ تمام ناشکفیده، ده درمسنگ. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا
آماده چالاک، کسی که در کارها تجربه دارد و امور را بچستی و چالاکی انجام دهد، کارپرداز پیشکار: (چون فردوسی شاهنامه تمام کرد نساخ او علی دیلم بود و را وی ابودلف و وشکرده حیی قتیبه که عامل طوس بود و بجای فردوسی ایادی داشت)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکوخیده
تصویر شکوخیده
ترسیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکوفیدن
تصویر شکوفیدن
وا شدن غنچه گل و مانند آن، خندان شدن تبسم کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکیبیده
تصویر شکیبیده
صبر کرده آرام گرفته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکافنده
تصویر شکافنده
شکاف دهنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکر فنده
تصویر شکر فنده
لغزنده بسر در آینده، اسب سکندری خور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سکرفنده
تصویر سکرفنده
بسر در آینده سکندری خورنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکریده
تصویر شکریده
شکار کرده، شکسته در هم شکسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکرفیدن
تصویر شکرفیدن
بسر در آمدن سکندری خوردن (ستور) لغزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکرفیدن
تصویر شکرفیدن
((ش کُ دَ))
لغزیدن، سکندری خوردن، سکرفیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شکوخیده
تصویر شکوخیده
((شُ دَ یا دِ))
سکندری خورده، لغزیده، ترسیده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شکوفنده
تصویر شکوفنده
((ش فَ دِ))
شکوفه دهنده، شکافنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سکرفیدن
تصویر سکرفیدن
((سَ کَ دَ))
لغزیدن، سکندری خوردن، شکرفیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شکرفنده
تصویر شکرفنده
((ش کَ فَ دَ یا دِ))
لغزنده، اسبی که زیاد سکندری می خورد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شکافنده
تصویر شکافنده
Sidesplitting
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از شکافنده
تصویر شکافنده
разрывающий
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از شکافنده
تصویر شکافنده
zerreißend
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از شکافنده
تصویر شکافنده
розриваючий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از شکافنده
تصویر شکافنده
rwący
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از شکافنده
تصویر شکافنده
撕裂的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از شکافنده
تصویر شکافنده
rasgante
دیکشنری فارسی به پرتغالی