به درازا بریدن و شق کردن. (ناظم الاطباء). شکافتن. بریدن به درازا: بفرمود تا پس درخت از درون شکافید و زو آدم آمد برون. اسدی. ، شکافته شدن. (یادداشت مؤلف) : شکافیده کوه وزمین بردرید بدان گونه پیکار کین کس ندید. فردوسی. به شادی همی در کف رودزن شکافه شکافیده شد از شکن. اسدی. ورجوع به شکافتن شود
سِکَندَری، با سر افتادن به زمین در اثر گیر کردن پا به چیزی هنگام راه رفتن یا دویدن، لغزش سِکَندَر، بِه سَر دَر آمدگی، بِه سَر دَر آمدن، شِکوخیدن، اَشکوخیدن، آشکوخیدن، اَشکوخ، آشکوخ