جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با شکافیدن

شکافیدن

شکافیدن
به درازا بریدن و شق کردن. (ناظم الاطباء). شکافتن. بریدن به درازا:
بفرمود تا پس درخت از درون
شکافید و زو آدم آمد برون.
اسدی.
، شکافته شدن. (یادداشت مؤلف) :
شکافیده کوه وزمین بردرید
بدان گونه پیکار کین کس ندید.
فردوسی.
به شادی همی در کف رودزن
شکافه شکافیده شد از شکن.
اسدی.
ورجوع به شکافتن شود
لغت نامه دهخدا

شکوفیدن

شکوفیدن
شکافتن، شکافته شدن، گشوده شدن، وا شدن، شکست دادن لشکر، شُکوفتَن
شکوفیدن
فرهنگ فارسی عمید

شکرفیدن

شکرفیدن
سِکَندَری، با سر افتادن به زمین در اثر گیر کردن پا به چیزی هنگام راه رفتن یا دویدن، لغزش
سِکَندَر، بِه سَر دَر آمدگی، بِه سَر دَر آمدن، شِکوخیدن، اَشکوخیدن، آشکوخیدن، اَشکوخ، آشکوخ
شکرفیدن
فرهنگ فارسی عمید