لغزنده و به سردرآینده. (از برهان) (از ناظم الاطباء). لغزیدن و بسر درآمدن اسب، در برهان آورده و شکرفیدن را مصدر آن شمرده، هردو بدین معنی خطاست، اصل شکوخ و شکوخیدن است. (انجمن آرا) (آنندراج). رجوع به شکوخیدن شود، اسبی که سکندری خورد. (ناظم الاطباء) (از برهان)
حالت و چگونگی شکرخند. شیرین لبخندی. شیرین تبسمی: بجز از خوبی و شکرخندی داشت پیرایۀ هنرمندی. نظامی. شکر ناب در شکرخندی عقد عناب در گهربندی. نظامی. و رجوع به شکرخند وشکر خندیدن شود