به درازا بریدن و شق کردن. (ناظم الاطباء). شکافتن. بریدن به درازا: بفرمود تا پس درخت از درون شکافید و زو آدم آمد برون. اسدی. ، شکافته شدن. (یادداشت مؤلف) : شکافیده کوه وزمین بردرید بدان گونه پیکار کین کس ندید. فردوسی. به شادی همی در کف رودزن شکافه شکافیده شد از شکن. اسدی. ورجوع به شکافتن شود
به درازا بریدن و شق کردن. (ناظم الاطباء). شکافتن. بریدن به درازا: بفرمود تا پس درخت از درون شکافید و زو آدم آمد برون. اسدی. ، شکافته شدن. (یادداشت مؤلف) : شکافیده کوه وزمین بردرید بدان گونه پیکار کین کس ندید. فردوسی. به شادی همی در کف رودزن شکافه شکافیده شد از شکن. اسدی. ورجوع به شکافتن شود
اندیشه و فکر کردن. (برهان). مشاوره. (دهار) : باقصای جهان از فزع تیغش هر روز همی صلح سکالد دل هر جنگ سکالی. فرخی. ای فرخی ار نام نکو خواهی جستن گرد در او گرد و جز آن خدمت مسکال. فرخی. سکالید با ویژگان سرای همه تیغ و جوشن بزیر قبای. اسدی. سوی رزم ایرانیان باشتاب شبیخون سکالید و بگذشت از آب. اسدی. کاری که نه کار تست مسکال راهی که نه راه تست مسپر. ناصرخسرو. پس دیگر سال حرب دیگر سکالیدند. (قصص الانبیاء). شاعران کار و اندیشه شعر را بشب سکالند. (تفسیر ابوالفتوح). و... کار سکالیدن باشد بشب و شبیخون را و غارت شب را تبیت خوانند برای آنکه بشب سکالیده باشد و حیاتی گفت کاری باشد که در خانه بسکالند. (تفسیر ابوالفتوح). آنجا که فسانه ای سکالی از قدس خدانباش خالی. نظامی. با خود غزلی همی سکالید گه نوحه نمود و گاه نالید. نظامی
اندیشه و فکر کردن. (برهان). مشاوره. (دهار) : باقصای جهان از فزع تیغش هر روز همی صلح سکالد دل هر جنگ سکالی. فرخی. ای فرخی ار نام نکو خواهی جستن گرد در او گرد و جز آن خدمت مسکال. فرخی. سکالید با ویژگان سرای همه تیغ و جوشن بزیر قبای. اسدی. سوی رزم ایرانیان باشتاب شبیخون سکالید و بگذشت از آب. اسدی. کاری که نه کار تست مسکال راهی که نه راه تست مسپر. ناصرخسرو. پس دیگر سال حرب دیگر سکالیدند. (قصص الانبیاء). شاعران کار و اندیشه شعر را بشب سکالند. (تفسیر ابوالفتوح). و... کار سکالیدن باشد بشب و شبیخون را و غارت شب را تبیت خوانند برای آنکه بشب سکالیده باشد و حیاتی گفت کاری باشد که در خانه بسکالند. (تفسیر ابوالفتوح). آنجا که فسانه ای سکالی از قدس خدانباش خالی. نظامی. با خود غزلی همی سکالید گه نوحه نمود و گاه نالید. نظامی
بمعنی درهم شدن. (برهان) (احوال و اشعار رودکی ص 1161) (از شعوری ج 2 ورق 252). پریشان شدن. (آنندراج). آشفتن. ژولیدن: بهر دنیا تا بکی کالیدنت هر زمان جوشیدن و نالیدنت. شاکر بخاری (از حاشیۀ برهان چ معین). ، درهم کردن. (برهان). آشفته کردن، دور شدن و کنار رفتن. (فرهنگ رشیدی) ، گریختن. (سروری) (از برهان). فرار کردن. رفتن بشتاب بی دانستن حاضران، که آن را بتداول عامه جیم شدن گویند. اصح آن به کاف فارسی است. (غیاث و رشیدی از آنندراج) : ز کالیدن یک تن از رزمگاه شکست اندرآید به پشت سپاه. لبیبی. ، شکست خوردن و منهزم شدن، شکست دادن و منهزم کردن، گریزانیدن، گداختن، حل کردن، افشاندن، پاره پاره کردن، راست شدن نوک موها از ترس و هراس، پوست پوست شدن دست، پریشان و ژولیده گشتن مویها، داشتن موهای زردرنگ مانند موهای مادرزاد. (ناظم الاطباء)
بمعنی درهم شدن. (برهان) (احوال و اشعار رودکی ص 1161) (از شعوری ج 2 ورق 252). پریشان شدن. (آنندراج). آشفتن. ژولیدن: بهر دنیا تا بکی کالیدنت هر زمان جوشیدن و نالیدنت. شاکر بخاری (از حاشیۀ برهان چ معین). ، درهم کردن. (برهان). آشفته کردن، دور شدن و کنار رفتن. (فرهنگ رشیدی) ، گریختن. (سروری) (از برهان). فرار کردن. رفتن بشتاب بی دانستن حاضران، که آن را بتداول عامه جیم شدن گویند. اصح آن به کاف فارسی است. (غیاث و رشیدی از آنندراج) : ز کالیدن یک تن از رزمگاه شکست اندرآید به پشت سپاه. لبیبی. ، شکست خوردن و منهزم شدن، شکست دادن و منهزم کردن، گریزانیدن، گداختن، حل کردن، افشاندن، پاره پاره کردن، راست شدن نوک موها از ترس و هراس، پوست پوست شدن دست، پریشان و ژولیده گشتن مویها، داشتن موهای زردرنگ مانند موهای مادرزاد. (ناظم الاطباء)