جدول جو
جدول جو

معنی کالیدن

کالیدن
(مُ شَ / شِ رَ تَ)
بمعنی درهم شدن. (برهان) (احوال و اشعار رودکی ص 1161) (از شعوری ج 2 ورق 252). پریشان شدن. (آنندراج). آشفتن. ژولیدن:
بهر دنیا تا بکی کالیدنت
هر زمان جوشیدن و نالیدنت.
شاکر بخاری (از حاشیۀ برهان چ معین).
، درهم کردن. (برهان). آشفته کردن، دور شدن و کنار رفتن. (فرهنگ رشیدی) ، گریختن. (سروری) (از برهان). فرار کردن. رفتن بشتاب بی دانستن حاضران، که آن را بتداول عامه جیم شدن گویند. اصح آن به کاف فارسی است. (غیاث و رشیدی از آنندراج) :
ز کالیدن یک تن از رزمگاه
شکست اندرآید به پشت سپاه.
لبیبی.
، شکست خوردن و منهزم شدن، شکست دادن و منهزم کردن، گریزانیدن، گداختن، حل کردن، افشاندن، پاره پاره کردن، راست شدن نوک موها از ترس و هراس، پوست پوست شدن دست، پریشان و ژولیده گشتن مویها، داشتن موهای زردرنگ مانند موهای مادرزاد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا