شکاریدن شکاریدن جانوری را شکار کردن، اِقتِناص، شِکَریدَن، اِصطیاد، بِشکَریدَن، صِید کَردَن، شِکَردَن، اِشکَردَن فرهنگ فارسی عمید
شکاریدن شکاریدن شکردن. (فرهنگ فارسی معین). شکار کردن. (آنندراج). صید کردن. (از ناظم الاطباء). رجوع به شکردن شود لغت نامه دهخدا
خشکانیدن خشکانیدن خشک کردن آب و رطوبت چیزی را گرفتن (بوسیله حرارت دادن یا در آفتاب گذاشتن) فرهنگ لغت هوشیار
آشکوخیدن آشکوخیدن به سر درآمدن و افتادن، سکندری خوردن، لغزیدن، برای مِثال آشکوخد بر زمین هموارتر / همچنان چون بر زمین دشخوارتر (رودکی - ۵۳۶)، خطا کردن فرهنگ فارسی عمید
واکاریدن واکاریدن مجددا تفحص کردن باز کاویدن، کاویدن، مجادله جدال: (مجادله با کسی واکاویدن در خصومت) فرهنگ لغت هوشیار