جدول جو
جدول جو

معنی شخاییده - جستجوی لغت در جدول جو

شخاییده
خراشیده، ریش شده
تصویری از شخاییده
تصویر شخاییده
فرهنگ فارسی عمید
شخاییده(شَ دَ / دِ)
ریش کرده. (فرهنگ رشیدی). خراشیده:
شخایید رخسار و میکرد آوخ
ز سردی آهش شخاییده دوزخ.
زراتشت بهرام.
رجوع به شخاییدن شود
لغت نامه دهخدا
شخاییده
خراشیده ریش کرده، خلانیده
تصویری از شخاییده
تصویر شخاییده
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شخولیده
تصویر شخولیده
نالیده، پژمرده، افسرده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شخاییدن
تصویر شخاییدن
خراشیدن، ریش کردن، برای مثال چو بشنید شاه آن پیام نهفت / ز کینه لب خود شخایید و گفت (لبیبی - شاعران بی دیوان - ۴۷۸)، خلانیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شکافیده
تصویر شکافیده
شکافته، چاک خورده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زداییده
تصویر زداییده
پاکیزه شده، زدوده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ستاییده
تصویر ستاییده
ستوده، ستایش شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شجانیده
تصویر شجانیده
ویژگی کسی یا چیزی که به سبب سرما از حال رفته باشد، سرماخورده، سرمازده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شخالیدن
تصویر شخالیدن
خراشیدن، خراش دادن، خلانیدن
فرهنگ فارسی عمید
(آ وَ دَ)
خراشیدن. دریدن. (ناظم الاطباء). خشائیدن. رجوع به خشائیدن شود
لغت نامه دهخدا
(خَ دَ / دِ)
دریده. خراشیده. به دندان ریش شده. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(بَ دَ / دِ)
مرحوم. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ سِ تَ دَ)
بشخودن. بمعنی خراشیدن با ناخن و غیر آن. (برهان) (انجمن آرا) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). مرادف شخودن بمعنی خراشیدن. و بای زائد از کثرت استعمال گویا جزو کلمه شده. (رشیدی) :
سواران خفته و او اسب بر سرشان همی تازد
که نی کس را بکوبد سر نه کس را روی بشخاید.
ناصرخسرو.
و رجوع به فرهنگ شعوری ج 1 ورق 207 و بشخودن شود
لغت نامه دهخدا
(پَ کَ دَ / دِ)
خوش آینده. به خوشی آورنده. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(شَ دَ / دِ)
شخاییده. ریش کرده. (فرهنگ سروری). رجوع به شخائیدن شود
لغت نامه دهخدا
(لِ شُ دَ)
ریش کردن. خلانیدن. خراشیدن. (برهان). ریش کردن. (از فرهنگ رشیدی). ریش کردن. خلیدن. (فرهنگ سروری). به دندان ریش کردن. (صحاح الفرس) :
سواران خفته و این اسب بر سرشان همی تازد
که نه کس را بکوبد سر نه کس را روی بشخاید.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(دَ/ دِ)
بدندان نرم شده باشد. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (فرهنگ شعوری ج 1 ورق 379) :
خاییدۀ دهان جهانم چو نیشکر
ای کاش نیشکر نیمی من کبستمی.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
تصویری از شخاریدن
تصویر شخاریدن
مجروح کردن، خراشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نساییده
تصویر نساییده
ناسائیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شخاییدن
تصویر شخاییدن
خراشیدن ریش کردن، خلانیدن فرو کردن (سوزن و نشتر)
فرهنگ لغت هوشیار
چیزی را با تردستی برداشته و چابکی در برده، دزدیده تاراج شده، مجذوب
فرهنگ لغت هوشیار
بانگ بر آروده، نعره زده، صفیر زده، نالیده، غریده (رعد)، پژمرده افسرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نپاییده
تصویر نپاییده
ناپاییده مقابل پاییده، ناسنجیده بدون دقت
فرهنگ لغت هوشیار
متمایل شده، اراده شده قصد شده، نافرمانی کرده، سنجیده ظزموده، حمله برده، جنبانده پیچانده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فزاییده
تصویر فزاییده
افزوده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زداییده
تصویر زداییده
پاک شده پاکیزه شده، صیقل یافته، محو شده (غم و مانند آن)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ستاییده
تصویر ستاییده
ستوده ستایش شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شخائیدن
تصویر شخائیدن
خراشیدن ریش کردن، خلانیدن فرو کردن (سوزن و نشتر)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شجانیده
تصویر شجانیده
سرما داده، سرما خورده و از حال برگشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شخشانیده
تصویر شخشانیده
واداشته بلغزیدن بلغزش افتاده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شخولیده
تصویر شخولیده
((شُ دِ))
خراشیده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فزاییده
تصویر فزاییده
((فَ دِ))
افزوده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شخاییدن
تصویر شخاییدن
((شَ دَ))
خراشیدن، خلانیدن، فرو کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شجانیده
تصویر شجانیده
سرما داده، سرما خورده
فرهنگ فارسی معین