- شخاییده
- خراشیده ریش کرده، خلانیده
معنی شخاییده - جستجوی لغت در جدول جو
- شخاییده
- خراشیده، ریش شده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
خراشیدن ریش کردن، خلانیدن فرو کردن (سوزن و نشتر)
خراشیدن، ریش کردن، برای مثال چو بشنید شاه آن پیام نهفت / ز کینه لب خود شخایید و گفت (لبیبی - شاعران بی دیوان - ۴۷۸) ، خلانیدن
چیزی را با تردستی برداشته و چابکی در برده، دزدیده تاراج شده، مجذوب
پاک شده پاکیزه شده، صیقل یافته، محو شده (غم و مانند آن)
ستوده ستایش شده
خراشیدن ریش کردن، خلانیدن فرو کردن (سوزن و نشتر)
مجروح کردن، خراشیدن
بانگ بر آروده، نعره زده، صفیر زده، نالیده، غریده (رعد)، پژمرده افسرده
واداشته بلغزیدن بلغزش افتاده
سرما داده، سرما خورده و از حال برگشته
نالیده، پژمرده، افسرده
خراشیدن، خراش دادن، خلانیدن
ویژگی کسی یا چیزی که به سبب سرما از حال رفته باشد، سرماخورده، سرمازده
افزوده
متمایل شده، اراده شده قصد شده، نافرمانی کرده، سنجیده ظزموده، حمله برده، جنبانده پیچانده
ناپاییده مقابل پاییده، ناسنجیده بدون دقت
ناسائیده
سرما داده، سرما خورده
ستوده، ستایش شده
پاکیزه شده، زدوده
شکافته، چاک خورده
سوده کوبیده نرم شده، بهم مالیده، سوهان شده، زدوده شده صیقل شده، اره شده، فرسوده، لندوده مالیده، گداخته مذاب، لمس شده، تلاقی کرده
جویده جاویده
جویدن
سزاوار بودن لایق و مناسب بودن در خور بودن
منفجر، انفجار، جاری شده، ریخته
لغزیده فرو خیزنده
چیزی را با دندان نرم کردن، جویدن، برای مثال همه نخل بندان بخایند دست / ز حیرت که نخلی چنین کس نبست (سعدی۱ - ۱۷۴)
جونده، کسی که چیزی را با دندان نرم می کند