جدول جو
جدول جو

معنی شخاییدن

شخاییدن((شَ دَ))
خراشیدن، خلانیدن، فرو کردن
تصویری از شخاییدن
تصویر شخاییدن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با شخاییدن

شخاییدن

شخاییدن
خراشیدن، ریش کردن، برای مِثال چو بشنید شاه آن پیام نهفت / ز کینه لب خود شخایید و گفت (لبیبی - شاعران بی دیوان - ۴۷۸)، خلانیدن
شخاییدن
فرهنگ فارسی عمید

شخاییدن

شخاییدن
ریش کردن. خلانیدن. خراشیدن. (برهان). ریش کردن. (از فرهنگ رشیدی). ریش کردن. خلیدن. (فرهنگ سروری). به دندان ریش کردن. (صحاح الفرس) :
سواران خفته و این اسب بر سرْشان همی تازد
که نه کس را بکوبد سر نه کس را روی بشْخاید.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا

بشخاییدن

بشخاییدن
بشخودن. بمعنی خراشیدن با ناخن و غیر آن. (برهان) (انجمن آرا) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). مرادف شخودن بمعنی خراشیدن. و بای زائد از کثرت استعمال گویا جزو کلمه شده. (رشیدی) :
سواران خفته و او اسب بر سرشان همی تازد
که نی کس را بکوبد سر نه کس را روی بشخاید.
ناصرخسرو.
و رجوع به فرهنگ شعوری ج 1 ورق 207 و بشخودن شود
لغت نامه دهخدا