ریش کردن. خلانیدن. خراشیدن. (برهان). ریش کردن. (از فرهنگ رشیدی). ریش کردن. خلیدن. (فرهنگ سروری). به دندان ریش کردن. (صحاح الفرس) : سواران خفته و این اسب بر سرْشان همی تازد که نه کس را بکوبد سر نه کس را روی بشْخاید. ناصرخسرو
بشخودن. بمعنی خراشیدن با ناخن و غیر آن. (برهان) (انجمن آرا) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). مرادف شخودن بمعنی خراشیدن. و بای زائد از کثرت استعمال گویا جزو کلمه شده. (رشیدی) : سواران خفته و او اسب بر سرشان همی تازد که نی کس را بکوبد سر نه کس را روی بشخاید. ناصرخسرو. و رجوع به فرهنگ شعوری ج 1 ورق 207 و بشخودن شود