- شارحه
- مونث شارح گزارند ه مونث شارح: اقوال شارحه
معنی شارحه - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دوش دیشب دوش شب گذشته. یا بارحه اولی. پرندوش پریشب
اندام، خسمار، جانور شکاری، کارد مونث جارح جراحت کننده، اسب ماده، جمع جوارح، اندام آدمی دست و اعضای دیگر، جانور شکاری از مرغ (شکره) و سگو دد، جمع جوارح
مونث شارع لب خیابان خانه لب خیابان، دم فرود ستاره نزدیک به فرود
فرانسوی پر، بارشده پربار، دارا
مونث شارد چکامه چکامه ای که برسر زبانهاباشد مونث شارد، واحد شارد، جمع شوارد شرد
بندریست در یکی از شیخ نشینهای خلیج فارس
عضو بدن انسان، مخصوصاً دست، زخم زننده،، هر جانوری که صید کند، اعم از درندگان و پرندگان
((رِ حِ یا حَ))
فرهنگ فارسی معین
مؤنث جارح. جراحت کننده، اسب ماده، مفرد جوارح، اندام آدمی، دست و اعضای دیگر، جانور شکاری از مرغ (شکره) و سگ و دد، مفرد جوارح
شارد، رمنده، رمیده، گریخته، آنکه از اطاعت سر باز بزند، نافرمان
هیئت، لباس
بیان کننده، مفسر، مبین، روشن کننده
قطعه گوشت پاره گوشت. یا شرحه شرحه. پاره پاره قطعه قطعه
قطعۀ گوشت، پارۀ گوشت
شرحه شرحه: پاره پاره، قطعه قطعه
شرحه شرحه: پاره پاره، قطعه قطعه
حسن و جمال، هیئت، لباس، زینت
ساری، سار، شار،
دستار بزرگ و نازک که مردان هندی دور سر می بندند
تکۀ پارچۀ لطیف به عرض یک متر یا بیشتر و به طول شش یا هفت متر که زنان هندی یک سر آن را به کمر می بندند، قسمت پایین آن به شکل دامن از کمر به پایین را می پوشاند و قسمت دیگرش را دور سینه می پیچند و دنبالۀ آن را روی شانه یا روی سر خود می اندازند،برای مثال ز سر شارۀ هندوی برگرفت / برهنه شد و دست بر سر گرفت (فردوسی - ۵/۴۴۹)
دستار بزرگ و نازک که مردان هندی دور سر می بندند
تکۀ پارچۀ لطیف به عرض یک متر یا بیشتر و به طول شش یا هفت متر که زنان هندی یک سر آن را به کمر می بندند، قسمت پایین آن به شکل دامن از کمر به پایین را می پوشاند و قسمت دیگرش را دور سینه می پیچند و دنبالۀ آن را روی شانه یا روی سر خود می اندازند،
آنکه کتابی یا مطلبی را شرح دهد و مشکلات آن را روشن سازد، بیان کننده، تفسیر کننده