جدول جو
جدول جو

معنی جارحه

جارحه((رِ حِ یا حَ))
مؤنث جارح. جراحت کننده، اسب ماده، مفرد جوارح، اندام آدمی، دست و اعضای دیگر، جانور شکاری از مرغ (شکره) و سگ و دد، مفرد جوارح
تصویری از جارحه
تصویر جارحه
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با جارحه

جارحه

جارحه
اندام، خسمار، جانور شکاری، کارد مونث جارح جراحت کننده، اسب ماده، جمع جوارح، اندام آدمی دست و اعضای دیگر، جانور شکاری از مرغ (شکره) و سگو دد، جمع جوارح
فرهنگ لغت هوشیار

جارحه

جارحه
عضو بدن انسان، مخصوصاً دست، زخم زننده،، هر جانوری که صید کند، اعم از درندگان و پرندگان
جارحه
فرهنگ فارسی عمید

جاریه

جاریه
جاری، جمعِ جواری، کنیز کوچک، کنیزک، جمعِ جواری، کشتی
جاریه
فرهنگ فارسی عمید