جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با شرحه

شرحه

شرحه
. ابن عوّه بن حجیه بن وهب بن حاضر. از بنی سامه بن لؤی است. (از تاج العروس) (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

شرحه

شرحه
قطعه ای از گوشت مانند شریحه و شریح یا قطعه ای از گوشت فربه بدرازابریده. (از تاج العروس). پارۀ گوشت فربه بدرازابریده، یا عام است. (از منتهی الارب) ، قطعه ای از گوشت. (از اقرب الموارد) (تاج العروس). یک پرده. یک ورقه از گوشت. (یادداشت مؤلف) :
پردۀ کوچک چو یک شرحه کباب
می بپوشد صورت صد آفتاب.
مولوی.
، آهوی کشتۀ خشک نابریده. (منتهی الارب).
- شرحه شرحه، پارچه پارچه. (غیاث اللغات). پاره پاره. قطعه قطعه. پارچه پارچه. (ناظم الاطباء). ریش ریش:
سینه خواهم شرحه شرحه از فراق
تا بگویم شرح درد اشتیاق.
مولوی.
ده زکوه روی خوب ای خوبرو
شرح جان شرحه شرحه بازگو.
مولوی
لغت نامه دهخدا