- سکیزنده
- جهنده جست و خیز کننده، جفتک زننده
معنی سکیزنده - جستجوی لغت در جدول جو
- سکیزنده
- جست و خیز کننده، جفتک اندازنده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
سکیزنده، جست و خیزکننده
مبارز
آنکه ستیزه کند
جست و خیز کرده جهیده، جفتک انداخته
کسی که ستیزه کند، جنگجو، لجوج، ناسازگار
آنکه آویزد
ستوری که جفتک زند جفتک زن جفته پران
آنکه آمیزد
متعصب
تاخیر کننده
آنکه ستیز کند ستیزنده
مورد ستیز واقع شده ستیهیده
جست و خیز کردن
بسر در آینده سکندری خورنده
صبر کننده و تحمل نماینده، قانع
ستیزنده، ستیزه کننده
آمیخته کننده، آمیزش کننده
برجستن، جهیدن، جست و خیز کردن، الیز زدن، جفتک انداختن
فرار کننده، کسی که از دست دیگری یا از برابر چیزی می کند
جست و خیز کننده، برای مثال چو آلیزنده شد در مرغزاری / نباشد بر دلش از باز باری (ابوشکور - شاعران بی دیوان - ۹۰) ، اسب یا استر که جست و خیز کند و آلیز بزند
فرار کننده فرار، فارغ برکنار: خداوند بخشایش و راستی گریزنده از کژی و کاستی، ترسو: به پرموده گفت: ای گریزنده مرد تو گرد دلیران جنگی مگرد خ، جمع گریزندگان
شاش کننده ادرار کننده، جمع گمیزندگان
صبر کننده، برای مثال تو در کنج کاشانه پنهان شوی / شکیبنده چون شخص بی جان شوی (نظامی۶ - ۱۰۵۶)
فروکننده
آویزان کننده، آویزان شونده، کسی که به هرکس یا به هر چیز درآویزد
اسم بیختن، کسی که چیزی را غربال کند
تولیدگر
آنکه چیزی میسازد صانع عامل، آماده کننده تهیه کننده، بنا بانی عمارت کننده، پدید آورنده امری تازه اختراع کننده مخترع مبدع موجد، جاعل، سازگار سازوار، نوازش کننده دلگرم کننده، بخشنده، علاج کننده موثر مفید (دارو)، ساز زننده نوازنده، کسی که آهنگ موسیقی سازد مصنف موسیقی
آنکه چیزی را میساید و نرم میکند طحان
جهنده جست زننده، آنکه از زمین بلند شود و بپا ایستد
سر حال شادمان مسرور: بسیار سر زنده و با نشاط و خوش معاشرت است، معروف مشهور، مهتر قوم سردسته سر جنبان