- سَجَّلَ
- فهرست کردن، ثبت نام کنید، ریختن، ثبت کردن، ثبت نام کردن
معنی سَجَّلَ - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تحویل دادن، صلح
علّت آوردن، یک دلیل
پایین زدن، لگد زدن
شجاع بودن، تشویق شد، تشویق کردن
سیاه کردن، سیاه
ضخیم کردن، ماهی
زنجیر کردن، زنجیر شده
خاموش کردن، مسکّن
گرم شدن بیش از حد، او گرم شد
نشت کردن، ازدحام
بوسیدن، قبل از
کلّی بودن، او تکمیل کرد
داغ کردن، خطّ چشم درست کرد
کاهش دادن، او کم کرد، کم گفتن
نمونه بودن، مانند
زندانبانی، زندانبان، زندانی بان
سرمایه گذاری کردن، مرکز خرید، پول تامین کردن، مالی شدن
به تعویق انداختن، باشه، تعویق انداختن
خانگی کردن، اهلی کرد
احترام گذاشتن، ارج نهادن
آسان کردن، آسان
حق دادن، او واجد شرایط بود
تعویض کردن، در عوض، رکاب زدن، جایگزین کردن
رایانه ای کردن، اطراف، حرکت دادن، جا به جا کردن، تبدیل کردن، محلّی سازی کردن
لوس کردن، متنعّم کردن
زیبا کردن، شتر
راه اندازی کردن، پر کردن
طولانی کردن، طول
گمراه کردن، او گمراه کرد
منطقی کردن، ذهن
غیرفعّال کردن، او از کار افتاد
ویرایش کردن، عدالت
تشکیل دادن، ظاهر، شکل دادن
غبار پاشیدن، شستن، پاکسازی کردن