- سروبند
- عهد، زمان، وقت، هنگام
معنی سروبند - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آنکه استخوان شکسته و از جای بر آمده را بهم پیوندد شکسته بند
پارچه ای که زنان به وسیله آن صورت خود را پوشانند روی بند نقاب، پنام
وقت، هنگام
آنچه به سر ببندند، روسری زنان، شال و دستار که مردان به سر ببندند، آنچه با آن سر چیزی را ببندند، کنایه از موقع، هنگام
روبنده، پارچه ای مستطیل شکل برای پوشاندن صورت، نقاب، روبند
باردار وبارور، صاحب نفع، مثمر، صاحب بر
کوچه بن بستی که دارای در و دروازه باشد، معبر تنگ و باریک در کوه، دره، قلعه دژ، کوچه پهن و کوتاه، اسیر محبوس. یا در بند بودن در قید، در صدد بقصد. توضیح باین معنی لازم الاضافه است: ملک اقلیمی بگیرد شاه همچنان در بند اقلیمی دگر. (گلستان) یا در بند چیزی بودن بدان علاقه داشتن
عمل آروبند پیوستن استخوان شکسته شکسته بندی
برتر بودن، شهیر بودن
مفتخر، عالی مرتبه، سرافراز
دشمن بند، اسیرکنندۀ دشمنان
سرافراز، سرفراز، مفتخر، با افتخار
سربلند ساختن: کنایه از کسی را سرافزار کردن، مفتخر ساختن
سربلند شدن: کنایه از سرافراز شدن، مفتخر گشتن
سربلند کردن: کنایه از سربلند گردانیدن
سربلند گشتن: کنایه از سرافراز شدن، مفتخر گشتن
سربلند ساختن: کنایه از کسی را سرافزار کردن، مفتخر ساختن
سربلند شدن: کنایه از سرافراز شدن، مفتخر گشتن
سربلند کردن: کنایه از سربلند گردانیدن
سربلند گشتن: کنایه از سرافراز شدن، مفتخر گشتن
زیوری که زنان به گردن خود می بندند، آنچه برای زینت به گردن ببندند، گردن بند
آنکه پهلوانان را به بند کشد، دلیر، شجاع
پارچه ای مستطیل شکل برای پوشاندن صورت، نقاب، روبند
بالغ، رشید مثلاً جوان برومند، بارور، باثمر، میوه دار،
میوده دهنده مثلاً درخت برومند،
خرم، شاداب مثلاً زمین برومند،
کامیاب، برخوردار مثلاً شاه برومند
میوده دهنده مثلاً درخت برومند،
خرم، شاداب مثلاً زمین برومند،
کامیاب، برخوردار مثلاً شاه برومند
آنکه دیو را ببندد و دربند کند، لقب تهمورث پادشاه سوم پیشدادی
تسخیر و منقاد کننده دشمن که دشمن را به بند آرد
سخن آهسته از روی خشم و اعتراض غرغر غر
نوعی از منصوبه های شطرنج
گردن بند
واحد زراعتی، کسی که یک جفت گاو داشته باشد و با پرداخت سهمی در قسمتی از ملک دیگری زراعت کند، صاحب گاو
آبرودار، با آبرو