معنی برومند برومند بالغ، رشید مثلاً جوان برومند، بارور، باثمر، میوه دار،میوده دهنده مثلاً درخت برومند،خرم، شاداب مثلاً زمین برومند،کامیاب، برخوردار مثلاً شاه برومند تصویر برومند فرهنگ فارسی عمید