جدول جو
جدول جو

معنی آروبند

آروبند((بَ))
آن که استخوان شکسته و از جای برآمده را به هم پیوند زند، شکسته بند
تصویری از آروبند
تصویر آروبند
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با آروبند

آروبند

آروبند
آنکه استخوان شکسته و از جای بر آمده را بهم پیوندد شکسته بند
آروبند
فرهنگ لغت هوشیار

آروبند

آروبند
آنکه داند استخوان شکسته و ازجای برآمده را بهم پیوندد و جبر کند و یا بجای اندازد و ردّ کند. استخوان بند. اشکسته بند. شکسته بند. چک بند. ردّاد. مُجبّر. جبار
لغت نامه دهخدا

آروبندی

آروبندی
عمل آروبند. جبر و ردّ عظام. پیوستن استخوان شکسته. بجای افکندن استخوان ازجای بگشته
لغت نامه دهخدا

فروبند

فروبند
لبب. (یادداشت بخط مؤلف). و آن سینه بند پالان ستور باشد. (ناظم الاطباء ذیل لغت لبب). رجوع به لبب شود
لغت نامه دهخدا

دروبند

دروبند
به معنی بند در و قفل، به زیادت واو، چنانکه تنومند و برومند. (غیاث) (آنندراج). در و دربند. در با جمیع آلات و ادوات مسدود کردن آن از چفت و رزه و کلان و کلیدان و شب بند و غیره
لغت نامه دهخدا

روبند

روبند
پارچه ای که زنان به وسیله آن صورت خود را پوشانند روی بند نقاب، پنام
فرهنگ لغت هوشیار