جدول جو
جدول جو

معنی گاوبند

گاوبند
واحد زراعتی، کسی که یک جفت گاو داشته باشد و با پرداخت سهمی در قسمتی از ملک دیگری زراعت کند، صاحب گاو
تصویری از گاوبند
تصویر گاوبند
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با گاوبند

گاوبند

گاوبند
صاحبِ گاوی که می تواند با پرداخت سهمی در قسمتی از ملک دیگری زراعت کند
فرهنگ فارسی معین

گاوبند

گاوبند
آنکه اجازه دارد با پرداخت حقی در قسمتی از ملک دیگری زراعت کند. مؤلف آنندراج آرد: گاوبند. (فارسی) :
بود رشوه قصاب را گاوبند
و گرنه شود کشته در گوسفند.
و معنی آن را ننوشته است. و رجوع به گاوبندی شود
لغت نامه دهخدا

گلوبند

گلوبند
زیوری که زنان به گردن خود می بندند، آنچه برای زینت به گردن ببندند، گردن بند
گلوبند
فرهنگ فارسی عمید

گاو بند

گاو بند
آنکه اجازه دارد با پرداخت حقی در قسمتی از ملک دیگری زراعت کند، شخصی که واسطه میان مالک و زارع است و چند بنه را بعنوان یک واحد زراعتی اداره میکند (در تهران مستعمل است)
فرهنگ لغت هوشیار

گلوبند

گلوبند
گردن بند. سینه ریز. مخنقه. (دهار) (زمخشری). هِجار. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

گاوبندی

گاوبندی
حقی که در بعض املاک دیگران دارند، که بموجب آن توانند به نفع خود مقداری از اراضی آن را همه ساله زراعت کنند و بهره بردارند. زرع در دهی که مالک او دیگری است با اجازۀ صاحب ده. عمل آنکه مجاز است در قسمتی از ملک دیگری با ادای حقی زراعت کند و بهره بردارد، با کسی گاوبندی داشتن، در منافعی نامشروع با هم شریک بودن. با کسی گاوبندی کردن. با او در عملی شریک شدن
لغت نامه دهخدا