صدا کردن زه کمان هنگام تیر انداختن، صدای خوردن گرز و شمشیر به سپر و مانند آن، برای مثال ز کوب گرز و ترنگیدن حسام بود / فضای معرکه همچون دکان آهنگر (اثیرالدین اومانی - لغتنامه - ترنگیدن)
صدا کردن زهِ کمان هنگام تیر انداختن، صدای خوردن گرز و شمشیر به سپر و مانند آن، برای مِثال ز کوب گرز و ترنگیدن حسام بُوَد / فضای معرکه همچون دکان آهنگر (اثیرالدین اومانی - لغتنامه - ترنگیدن)
صدا و آواز کردن چلۀ کمان و شمشیر و گرز و مانند آن. (ناظم الاطباء). صدای رسیدن گرز و شمشیر و جز آن به چیزی: ز کوب گرز و ترنگیدن حسام بود فضای معرکه همچون دکان آهنگر. اثیرالدین امانی (از فرهنگ جهانگیری). ، ترنم. (ناظم الاطباء)
صدا و آواز کردن چلۀ کمان و شمشیر و گرز و مانند آن. (ناظم الاطباء). صدای رسیدن گرز و شمشیر و جز آن به چیزی: ز کوب گرز و ترنگیدن حسام بود فضای معرکه همچون دکان آهنگر. اثیرالدین امانی (از فرهنگ جهانگیری). ، ترنم. (ناظم الاطباء)
روبرتافتن. امتناع ورزیدن. ابا کردن. واپس کشیدن: زدم بم بر سر ناهید چون ناسازیش دیدم چو از من تابتنگی کرد من هم واسرنگیدم. حکیم الملک محمدحسین شهرت (از آنندراج). ، انکار کردن و منکر شدن. (ناظم الاطباء) ، فریب و گول خوردن. (شعوری ج 2 ورق 419)
روبرتافتن. امتناع ورزیدن. ابا کردن. واپس کشیدن: زدم بم بر سر ناهید چون ناسازیش دیدم چو از من تابتنگی کرد من هم واسرنگیدم. حکیم الملک محمدحسین شهرت (از آنندراج). ، انکار کردن و منکر شدن. (ناظم الاطباء) ، فریب و گول خوردن. (شعوری ج 2 ورق 419)
آواز صدا کردن گرز و مانند آن باشد بسبب زدن آن بر جایی. (برهان) (آنندراج). آواز و صدای چرنگ کردن. (ناظم الاطباء). صدا برآمدن از گرز و امثال آن، هنگام بکار بردنش در نبرد. جرنگیدن: چرنگیدن گرزۀ گاوچهر تو گفتی همی سنگ بارد سپهر. فردوسی. ز آواز اسبان و بانگ سران چرنگیدن گرزهای گران. فردوسی. رجوع به چرنگ شود. ، صداکردن زنگ و درای. آواز برخاستن از جرس و درای و نظایر آنها: ز بس نالۀ کوس با کره نای چرنگیدن زنگ و هندی درای. فردوسی. به ابر اندرآمد دم کره نای چرنگیدن گرز و هندی درای. فردوسی. رجوع به چرنگ شود
آواز صدا کردن گرز و مانند آن باشد بسبب زدن آن بر جایی. (برهان) (آنندراج). آواز و صدای چرنگ کردن. (ناظم الاطباء). صدا برآمدن از گرز و امثال آن، هنگام بکار بردنش در نبرد. جرنگیدن: چرنگیدن گرزۀ گاوچهر تو گفتی همی سنگ بارد سپهر. فردوسی. ز آواز اسبان و بانگ سران چرنگیدن گرزهای گران. فردوسی. رجوع به چرنگ شود. ، صداکردن زنگ و درای. آواز برخاستن از جرس و درای و نظایر آنها: ز بس نالۀ کوس با کره نای چرنگیدن زنگ و هندی درای. فردوسی. به ابر اندرآمد دم کره نای چرنگیدن گرز و هندی درای. فردوسی. رجوع به چرنگ شود