جدول جو
جدول جو

معنی سرنگیدن - جستجوی لغت در جدول جو

سرنگیدن
(لَ کَ دَ)
لباس پوشیدن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
سرنگیدن
(وَ دَ)
گرو بستن و شرط کردن، درهم آمیختن، خندیدن و خنده کردن، جواب و سؤال. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
سرنگیدن
(لَ / لُو چَ / چِ کَ دَ)
مباحثه و منازعه کردن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سکنجیدن
تصویر سکنجیدن
تراشیدن، خراشیدن، برای مثال رخسار تو را ناخن این چرخ «سکنجد» / تا چند لب لعل دلارام سکنجی (ناصرخسرو - لغت نامه - سکنجیدن)، گزیدن، سرفه کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جرنگیدن
تصویر جرنگیدن
صدا کردن شمشیر و زنگ و هر چیز فلزی یا چینی هنگامی که به چیزی بخورد، برای مثال به ابر اندر آمد دم کرهّ نای / جرنگیدن گرز و هندی درای (فردوسی۱ - ۱۲۶۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از واسرنگیدن
تصویر واسرنگیدن
حمله کردن، پرخاش کردن، امتناع کردن، رد کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترنگیدن
تصویر ترنگیدن
صدا کردن زه کمان هنگام تیر انداختن، صدای خوردن گرز و شمشیر به سپر و مانند آن، برای مثال ز کوب گرز و ترنگیدن حسام بود / فضای معرکه همچون دکان آهنگر (اثیرالدین اومانی - لغتنامه - ترنگیدن)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غرنگیدن
تصویر غرنگیدن
غرنگ کردن، ناله برآوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از درنگیدن
تصویر درنگیدن
درنگ کردن، دیر کردن، توقف کردن، بازایستادن
فرهنگ فارسی عمید
(لِ کَ دَ)
روییدن. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (آنندراج). رستن گیاه. (برهان قاطع). رجوع به رنگ درذیل معنی رستن شود، زیاد کردن. افزون نمودن. زیاده کردن. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس)
لغت نامه دهخدا
(کَ دَ)
به بانگ درآمدن. (ناظم الاطباء). صدا کردن تار و ساز و گرز و شمشیر. ترنگیدن. و رجوع به درنگ (د / د ر) شود
لغت نامه دهخدا
(مَ دَ)
درنگ کردن. ثبات و آرام ورزیدن. (برهان). آرام گزیدن. ثبات ورزیدن. (آنندراج). ثابت ماندن. (ناظم الاطباء) ، تأخیر کردن. (برهان). دیری کردن. (ناظم الاطباء) ، توقف کردن. ماندن. متوقف شدن. (ناظم الاطباء) ، آرامیدن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ گَ تَ)
غریویدن. رجوع به غریو شود، غرنگ کردن. رجوع به غرنگ شود
لغت نامه دهخدا
(گُ سِ کَ دَ)
صدا و آواز کردن چلۀ کمان و شمشیر و گرز و مانند آن. (ناظم الاطباء). صدای رسیدن گرز و شمشیر و جز آن به چیزی:
ز کوب گرز و ترنگیدن حسام بود
فضای معرکه همچون دکان آهنگر.
اثیرالدین امانی (از فرهنگ جهانگیری).
، ترنم. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(فُ دَ)
روبرتافتن. امتناع ورزیدن. ابا کردن. واپس کشیدن:
زدم بم بر سر ناهید چون ناسازیش دیدم
چو از من تابتنگی کرد من هم واسرنگیدم.
حکیم الملک محمدحسین شهرت (از آنندراج).
، انکار کردن و منکر شدن. (ناظم الاطباء) ، فریب و گول خوردن. (شعوری ج 2 ورق 419)
لغت نامه دهخدا
(گِ رِ تَ)
آواز صدا کردن گرز و مانند آن باشد بسبب زدن آن بر جایی. (برهان) (آنندراج). آواز و صدای چرنگ کردن. (ناظم الاطباء). صدا برآمدن از گرز و امثال آن، هنگام بکار بردنش در نبرد. جرنگیدن:
چرنگیدن گرزۀ گاوچهر
تو گفتی همی سنگ بارد سپهر.
فردوسی.
ز آواز اسبان و بانگ سران
چرنگیدن گرزهای گران.
فردوسی.
رجوع به چرنگ شود.
، صداکردن زنگ و درای. آواز برخاستن از جرس و درای و نظایر آنها:
ز بس نالۀ کوس با کره نای
چرنگیدن زنگ و هندی درای.
فردوسی.
به ابر اندرآمد دم کره نای
چرنگیدن گرز و هندی درای.
فردوسی.
رجوع به چرنگ شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از سرسنگین
تصویر سرسنگین
خشمگین، عضبناک، درهم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سکنجیدن
تصویر سکنجیدن
سرفه کردن، تراشیدن خراشیدن، گزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرنهادن
تصویر سرنهادن
خواب کردن، خوابیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سریشیدن
تصویر سریشیدن
مخلوط کردن آغشته کردن، خمیر کردن، خلق کردن آفریدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرکشیدن
تصویر سرکشیدن
ابا کردن، قبول ننمودن
فرهنگ لغت هوشیار
سراینده سروده سرایش) آواز خواندن تغنی کردن سراییدن، ساختن سرود و شعر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرائیدن
تصویر سرائیدن
نغمه کردن و سرود گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سررسیدن
تصویر سررسیدن
حاضرآمدن، به انتها رسیدن مدت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چرنگیدن
تصویر چرنگیدن
آواز کردن شمشیر و گرز و مانند آنها بر اثر تصادم
فرهنگ لغت هوشیار
سخت در هم کشیده و کوفته شدن، چین بهم رساندن چین و شکن شدن، درشت گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غرنگیدن
تصویر غرنگیدن
غرنگ کردن، غریویدن غریو بر آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واسرنگیدن
تصویر واسرنگیدن
رو بر تافتن امتناع کردن: (زدم هم بر سر ناهید چون ناسازیش دیدم چو از من تابتنگی کرد من هم واسر نگیدم) (حکیم الملک محمد حسین)، انکار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درنگیدن
تصویر درنگیدن
درنگ کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جرنگیدن
تصویر جرنگیدن
آواز کردن شمشیر و گرز و امثال آن بهنگام استعمال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آهنگیدن
تصویر آهنگیدن
قصدکردن، کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واسرنگیدن
تصویر واسرنگیدن
((سَ رَ دَ))
رو برتافتن، امتناع کردن، انکار کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غرنگیدن
تصویر غرنگیدن
((غَ رَ دَ))
ناله کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از درنگیدن
تصویر درنگیدن
((دِ رَ دَ))
درنگ کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آهنگیدن
تصویر آهنگیدن
ائتمام
فرهنگ واژه فارسی سره