معنی واسرنگیدن واسرنگیدن((سَ رَ دَ)) رو برتافتن، امتناع کردن، انکار کردن تصویر واسرنگیدن فرهنگ فارسی معین
واسرنگیدن واسرنگیدن رو بر تافتن امتناع کردن: (زدم هم بر سر ناهید چون ناسازیش دیدم چو از من تابتنگی کرد من هم واسر نگیدم) (حکیم الملک محمد حسین)، انکار کردن فرهنگ لغت هوشیار
واسرنگیدن واسرنگیدن روبرتافتن. امتناع ورزیدن. ابا کردن. واپس کشیدن: زدم بم بر سر ناهید چون ناسازیش دیدم چو از من تابتنگی کرد من هم واسرنگیدم. حکیم الملک محمدحسین شهرت (از آنندراج). ، انکار کردن و منکر شدن. (ناظم الاطباء) ، فریب و گول خوردن. (شعوری ج 2 ورق 419) لغت نامه دهخدا
سرنگیدن سرنگیدن گرو بستن و شرط کردن، درهم آمیختن، خندیدن و خنده کردن، جواب و سؤال. (ناظم الاطباء) لغت نامه دهخدا